ماموریت پارت ششم

ماموریت ( پارت ششم )
* ویو ا/ت *
* نیم ساعت بعد *
نیم ساعت نزدیک ۱ ساعت گذشت و من داشتم وسایل مورد نیاز رو از تو شیشه میزاشتم تو کیف بزرگم ( اسلحه و چاقو ) و میخواستم برای ماموریت ببرم...چون لازمم میشه.
ا/ت : نامجون...!!!
نامجون : الان میام...
نامجون اومد.
ا/ت : خب...من همه ی وسایلی که برای ماموریت لازم بود رو برداشتم....بریم!
نامجون : بریم...
رفتیم سوار ماشین شدیم و من رانندگی کردم تا خونه و رسیدیم...
دیگه شب شده بود....نامجون رفت تو اتاق خودش و منم رفتم تو اتاق خودم..‌آرایشم و پاک کردم و لباسم رو عوض کردم و اون کیف که توش اسلحه بود رو آوردم و تو تمام اسلحه ها تیر گذاشتم که وسط ماموریت تیرش تموم نشه....
داشتم تیر میزاشتم توشون که گوشیم زنگ خورد هانا بود( دوست ا/ت ) جواب دادم...
هانا : سلام ا/ت...!
ا/ت : سلام...
هانا : اوضاع چطور پیش میره؟
ا/ت : هوم...بد نیس!
هانا: ( خنده ) از دستیارت چه خبر ؟
ا/ت : خوبه!
هانا : خوشگله؟
ا/ت : یاااا...این چه سوالیه؟
هانا: بگو دیگهههه!
ا/ت : هوففف...خب! آره خوشگله!
هانا : هوم...پس که اینطورررر!
ا/ت : ولی منظورم اون نیس...
هانا : هعی...میدونم!
ا/ت : خب...تو درچه حالی؟
هانا: راستش خوب نیس!
ا/ت : چی؟ منظورت چیه؟!
هانا : یکی هی کار منو خراب میکنه!
ا/ت : چطور جرعت میکنه! فردا میام دادگاه ! ( هانا وکیله)
هانا : وایییی...مرسیییی!
ا/ت : ( خنده ) شبت بخر...!
هانا : شب توام بخر...بوس بهت! ( قط کرد )
ا/ت : فردا میرم حسابشو میرسم...مطمئنم کار همون می یونگه!
گوشیو گذاشتم رو میز و رفتم رو تخت و پتو رو سفت به خودم پیچیدم و خوابیدم....



یکم دیگه پارت بعد و میزارم:)
دیدگاه ها (۳)

ماموریت ( پارت هفتم ) * ویو ا/ت * تو خواب ناز بودم که چشمام ...

سناریو : #درخواستے وقتی پلنگ صورتی داری و دوسش داری و بغلش م...

ماموریت ( پارت پنجم ) * ویو نامجون * ا/ت یه کلید بهم داد و م...

ماموریت( پارت چهارم ) * ویو ا/ت * ا/ت : خیلی خب...! ( یه کلی...

پارت ۷۳ فیک ازدواج مافیایی

ویو ا،ت صبح از خواب پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم کارای لازم ...

چند پارتی نامجوندرخواستیگفتم وسط فیک قلب یخی یک چند پارتی با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط