PT4
PT4
ماریا رفت بار باید میرفت تا حاضر ه مثل همیشه یه لباس باز پوشیده بود موهاشو باز گذاشت و خودش بهش شونه میزد متوجه نگاه هایه پسرکی که بیرون در اتاق وایساده بود و بخاطر زیباییش و سفیدیه اندامش خمار شده بود نشد بعد از شونه کردن موهاش یه عطر خوش بو خنک و شیرین زد و به سمت در رفت کسی اونجا نبود اون رفته بود ماریا به سمت صحنه قدم برداشتم جمعیت رو دید تویه جمع همون پسری که چند دقیقه پیش باهاش بود رو دید پسرک چشمکی زد و ماریا شروع کرد به رقصیدن کوک با هر قدم رقصیدن ماریا خمار تر میشد برای لذت داشت چون داشت از زیبایه بی نقص دختر روبه روش لذت میبرد ولی فکر میکنید اون هم عاشقش میشه یا تا آخر عمرش با هوس بهش خیره میشه معلوم نیست کسی از حال دل آدم حال چند دقیقه بعدش خبر نداره ماریا حسابی تو نقشش فرو رفته بود که دستی رو دور کمرش احساس کرد که در گوشش با حالت مستی و خمار زمزمه کرد کوک:خیلی هاتی دختر لیسی به گردنش زد ماریا:توهم مثل بقیه ای اشکال نداره بدنشو به بدن کوکی میمالید اون لذتی نداشت ولی کوک داشت ماریا برگشت طرف کوک انگوشتشو به چونه کوک کشید جونگ کوکم دود سیگارشو داد تو صورت ماریا و از رو صحنه رفت پایین جونگ کوکم فهمیده بود ماریا مثل خودشه ماریا وابسته به رقص خودش وابسته به سیگار و پول واسه خاطره پول هرکاری میکرد آدم بدی بود قلبش و وجودش پر سیاهی بود ولی اینو میدونم آدما هرچقدرم بدنجس باشن بازم ته دلشون روشنی هست همه از بار رفتن فقط کوکی مونده بود اون دست بردار نبود ماریام دیگه جونی نداشت که پاش پیچ خورد و افتاد زمین کفششو در آورد و پاشو ماساژ میداد که حس گرمیه دستایه مردونه پسر روبه روش باعث شد با تعجب به رو به روش خیره شه سیگارشو انداخت کنار ماریا حسی تو درونش بود ولی نمیدونست چه حسیه کوک:چیزی نیست پیچ خورده بیبی با چشمایه خمار و کاسه خونش به ماریا نگاه کرد به لبایه براق ماریا خیره شد و بدون معتلی وحشیانه لبایه ماریارو گاز گرفت نفس ماریا بالا نمیومد جونگ کوک متوجه این شد و جدا شد کوک:نظرت چیه یه حالی به خودمون بدیم (اسماتو تو کامنتا میزارم)
شرط ها
همون ۲۰ لایک
ماریا رفت بار باید میرفت تا حاضر ه مثل همیشه یه لباس باز پوشیده بود موهاشو باز گذاشت و خودش بهش شونه میزد متوجه نگاه هایه پسرکی که بیرون در اتاق وایساده بود و بخاطر زیباییش و سفیدیه اندامش خمار شده بود نشد بعد از شونه کردن موهاش یه عطر خوش بو خنک و شیرین زد و به سمت در رفت کسی اونجا نبود اون رفته بود ماریا به سمت صحنه قدم برداشتم جمعیت رو دید تویه جمع همون پسری که چند دقیقه پیش باهاش بود رو دید پسرک چشمکی زد و ماریا شروع کرد به رقصیدن کوک با هر قدم رقصیدن ماریا خمار تر میشد برای لذت داشت چون داشت از زیبایه بی نقص دختر روبه روش لذت میبرد ولی فکر میکنید اون هم عاشقش میشه یا تا آخر عمرش با هوس بهش خیره میشه معلوم نیست کسی از حال دل آدم حال چند دقیقه بعدش خبر نداره ماریا حسابی تو نقشش فرو رفته بود که دستی رو دور کمرش احساس کرد که در گوشش با حالت مستی و خمار زمزمه کرد کوک:خیلی هاتی دختر لیسی به گردنش زد ماریا:توهم مثل بقیه ای اشکال نداره بدنشو به بدن کوکی میمالید اون لذتی نداشت ولی کوک داشت ماریا برگشت طرف کوک انگوشتشو به چونه کوک کشید جونگ کوکم دود سیگارشو داد تو صورت ماریا و از رو صحنه رفت پایین جونگ کوکم فهمیده بود ماریا مثل خودشه ماریا وابسته به رقص خودش وابسته به سیگار و پول واسه خاطره پول هرکاری میکرد آدم بدی بود قلبش و وجودش پر سیاهی بود ولی اینو میدونم آدما هرچقدرم بدنجس باشن بازم ته دلشون روشنی هست همه از بار رفتن فقط کوکی مونده بود اون دست بردار نبود ماریام دیگه جونی نداشت که پاش پیچ خورد و افتاد زمین کفششو در آورد و پاشو ماساژ میداد که حس گرمیه دستایه مردونه پسر روبه روش باعث شد با تعجب به رو به روش خیره شه سیگارشو انداخت کنار ماریا حسی تو درونش بود ولی نمیدونست چه حسیه کوک:چیزی نیست پیچ خورده بیبی با چشمایه خمار و کاسه خونش به ماریا نگاه کرد به لبایه براق ماریا خیره شد و بدون معتلی وحشیانه لبایه ماریارو گاز گرفت نفس ماریا بالا نمیومد جونگ کوک متوجه این شد و جدا شد کوک:نظرت چیه یه حالی به خودمون بدیم (اسماتو تو کامنتا میزارم)
شرط ها
همون ۲۰ لایک
۴۱.۳k
۱۳ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.