دو دقیقه خفشید
دو دقیقه خفشید
PT5
ماریا صبح چشماشو باز کرد اولش فکر کرد تو خونه خودشه بعد دقت کرد دید خونه خودش نیست که انگار یکی رو سینه هاش خوابیده بود نگات کرد کوک:صبح بخیر بیبی خودش لباس تنش بود ولی اون نه من:ت تو از روش پاشد کوک:یادت نمیاد با به یاد آوردن دیشب بدنش لرزید حس درد و داشت انگار یه سطل آب سرد ریختن رو سرش یه دفعه بیهوش شد کوک گرفتش کوک:ای خدا کسی اون بیرون هست بعد چند دقیقه دکتر اومد ماریارو معاینه کرد خودشم رفت تا واسش لباس بخره فعلا یه لباس از مال خودش تنش بود کوک وارد خونش شد که صدا سر و صدا میومد رفت تو اتاق ماریا همه چی بهم ریخته بود ماریا رو هم گرفته بودن کوک:اینجا چه خبرهههه ماریا:ولم کنید میخوام برم خدمتکار:ارباب اون شما که نبودید همه چیو بهم ریخت مارو هم پرت میکرد اونور ولی ما جلوشو گرفتیم کوک:برید بیرون زود خدمتکار:چشم همه رفتن بیرون اون موند و ماریا کوک:بهتره بیبی خوبی باشی ماریا رفت سمت کوکی یدونه زد تویه گوشش و یقه کوکی رو گرفت من:عوضی منو آوردی اینجا دیشبم که بهم تجاوز کردی جونگکوک با عصبانیت دستا ماریا رو ول کرد اون محکم تر یه سیلی خوابوند تویه گوشش که ماریا افتاد اونور کوک رفت سراغش و موهایه ماریا رو گرفت رگایه گردنش از عصبانیت حسابی زده بود بیرون و چشماش بیشتر قرمز شد رنگ خون گرفته بود کوک:منو ببین هرزه عوضی تو واقعا فکر کردی من از رو لذت اون کارو باهات کردم هان تو به چه حقی رو من دست بلند میکنی تو دختر دشمن منی من تو رو فقط برا پول آوردم اینجا فهمیدیییی جونگ کوک ماریا رو انداخته رو زمین و تا خواست زدش کمربند و رو بدن ماریا فرود میاورد ماریا از درد جیغ میکشید از یه ورم خیلی درد میکشید کوکی یه لگد محکم به شکمش زد که خون بالا آورد همون موقع جیمین وارد اتاق شد جیمین:تو داری چیکار میکنی جونگکوک و برد عقب کوک:تو دخالت نکن برو کنار جیمین:واسه چی با این وضعیتش داری کتکش میزنی یکم رحم داشته باششش چه انتظاری داری ازش هان انقدر واست راحته کتک زدن آدمی که بهش تجاوز کردی کوک:جیمینننن جیمین:ببند دهنتو کوککک بسه اگه نمیومدم تا الان کشته بودیم ببینش یکم چطوری دلت نمیسوزه کوک:شاید تو رحم داشته باشی و دلسوز ولی من یزرشم ندارم رفت بیرون ماریا رو زمین همونجوری داشت گریه میکرد
اشتباه شداینم پارت پنج
PT5
ماریا صبح چشماشو باز کرد اولش فکر کرد تو خونه خودشه بعد دقت کرد دید خونه خودش نیست که انگار یکی رو سینه هاش خوابیده بود نگات کرد کوک:صبح بخیر بیبی خودش لباس تنش بود ولی اون نه من:ت تو از روش پاشد کوک:یادت نمیاد با به یاد آوردن دیشب بدنش لرزید حس درد و داشت انگار یه سطل آب سرد ریختن رو سرش یه دفعه بیهوش شد کوک گرفتش کوک:ای خدا کسی اون بیرون هست بعد چند دقیقه دکتر اومد ماریارو معاینه کرد خودشم رفت تا واسش لباس بخره فعلا یه لباس از مال خودش تنش بود کوک وارد خونش شد که صدا سر و صدا میومد رفت تو اتاق ماریا همه چی بهم ریخته بود ماریا رو هم گرفته بودن کوک:اینجا چه خبرهههه ماریا:ولم کنید میخوام برم خدمتکار:ارباب اون شما که نبودید همه چیو بهم ریخت مارو هم پرت میکرد اونور ولی ما جلوشو گرفتیم کوک:برید بیرون زود خدمتکار:چشم همه رفتن بیرون اون موند و ماریا کوک:بهتره بیبی خوبی باشی ماریا رفت سمت کوکی یدونه زد تویه گوشش و یقه کوکی رو گرفت من:عوضی منو آوردی اینجا دیشبم که بهم تجاوز کردی جونگکوک با عصبانیت دستا ماریا رو ول کرد اون محکم تر یه سیلی خوابوند تویه گوشش که ماریا افتاد اونور کوک رفت سراغش و موهایه ماریا رو گرفت رگایه گردنش از عصبانیت حسابی زده بود بیرون و چشماش بیشتر قرمز شد رنگ خون گرفته بود کوک:منو ببین هرزه عوضی تو واقعا فکر کردی من از رو لذت اون کارو باهات کردم هان تو به چه حقی رو من دست بلند میکنی تو دختر دشمن منی من تو رو فقط برا پول آوردم اینجا فهمیدیییی جونگ کوک ماریا رو انداخته رو زمین و تا خواست زدش کمربند و رو بدن ماریا فرود میاورد ماریا از درد جیغ میکشید از یه ورم خیلی درد میکشید کوکی یه لگد محکم به شکمش زد که خون بالا آورد همون موقع جیمین وارد اتاق شد جیمین:تو داری چیکار میکنی جونگکوک و برد عقب کوک:تو دخالت نکن برو کنار جیمین:واسه چی با این وضعیتش داری کتکش میزنی یکم رحم داشته باششش چه انتظاری داری ازش هان انقدر واست راحته کتک زدن آدمی که بهش تجاوز کردی کوک:جیمینننن جیمین:ببند دهنتو کوککک بسه اگه نمیومدم تا الان کشته بودیم ببینش یکم چطوری دلت نمیسوزه کوک:شاید تو رحم داشته باشی و دلسوز ولی من یزرشم ندارم رفت بیرون ماریا رو زمین همونجوری داشت گریه میکرد
اشتباه شداینم پارت پنج
۴۶.۶k
۱۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.