من تکه ای از پازل خداوندم بی هدف آفریده نشده ام که بی هد

من تکه ای از پازل خداوندم، بی هدف آفریده نشده ام که بی هدف زندگی کنم. می دانم آفریدگاری دارم که همیشه بوده، همیشه هست، رهایم نمی کند، تنهایم نمی گذارد، من قطعه ای از زندگانیم، تکه ای از پازل هستی. آفریده تا جان ببخشم، امید دهم، او که نه زاده و نه زاییده شده. اگر خود را گم کنم همه چیز و همه کس ناقص می مانند، من باید آگاهانه زندگی کنم تا پازلی که خدا چیده بر هم نریزد.
دیدگاه ها (۱۰)

خدایا میخواستم بنویسم خیلے تنهایم اما سجاده ام را که دیدم ...

کوچ پرنده ها را دوست ندارممیدانمپرنده ای که کوچ کنددل کندن ر...

این نوشته فریدون مشیری رو هر شب قبل خواب بخونیم !یاد من باشد...

تو را افسون چشمانم ز ره برده ست و می دانمچرا بیهوده می گویی ...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

"پارت اول""یادگاری از تاریکی"تقریبا دو سال شده است که خواهر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط