Part 27
Part 27
(ویو ات )
کوک رفت و بعد از ۱۰ مین بادیگاردش اومد دنبالم و بهم گفت
بادیگارد :سلام خانم جئون ارباب دستور داد تا شما رو ببرم
ات: باش
(ویو ات )
داشت بادیگاردش منو میبرد خونه کوک که بهش گفتم وایسا
بادیگارد: خانم جئون چیزی شده
ات: من میخوام برم خونه مامان بابام
بادیگارد: اما
ات: همینی که گفتم
بادیگارد: چشم
(ویو ات )
آدرس خونه رو بهش دادم و منو رسوند رفتم پایین در رو زدم و که مامان اومد در رو باز کرد
م.ا: اوه سلام دخترم خوبی
ات: اوهوم
م.ا :دخترم کوک کجاست
ات :براش یه کاری پیش اومد منم گفتم بیام پیش شما
م.ا :خوش اومدی عزیزم بیا تو
(ویو ات)
رفتم تو مامانم غذا درست کرده بود غذا رو خوردم و بعد گرفتم همونجا خوابیدم
(پرش زمانی به صبح )
(ویو ات)
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم دیدم کوکه ۶۵ باررر زنگم زده وای بدبخت شدم بهش زنگ زدم
(شروع تماس)
ات: ا..الو
کوک: کدوم گوری هستی (عربده )
ات: ک...کوک چرا داد میزنی (بغض)
کوک: خفه شو بگو کجایی همین الان لوکیشن بفرست( عربده )
ات؛ ب..باش
(پایان تماس )
(ویو ات )
برای کوک لوکیشنو فرستادم و رفتم یه لباس مناسب پوشیدم یه موهامو بستم و صورتمو شستم رفتم پایین منتظرش شدم ازش دلخور بودم خیلی بد سرم داد زد ولی تلافی میکنم
(بعد از ۱۵ مین)
زنگ در میخوره
(ویو ات)
از مامان بابام خدافظی کردم و رفتم بیرون که کوک یهو محکم شونه هامو گرفت
کوک: چرا بدون اینکه به من بگی رفتی
ات: ............
کوک :هاا نمیگی نگرانت میشم
ات :............
کوک: جوابمو بده
(ویو کوک)
فهمیدم باهام قهر کرده حق داشت خیلی بد سرش داد زدم تصمیم گرفتم تو راه براش برم گل بخرم
کوک: برو تو ماشین
ات :بدون هیچ حرفی میره
(ویو کوک)
وسط راه بودیم که از ماشین پیاده شدم رفتم براش یه دسته گل گرفتم و رفتم تو ماشین بهش دادم
ات: گل ها رو میذاره رو کنار
کوک :بیبی قشنگم منو ببخش
ات: ..........
کوک: لطفااا
ات :نه (سرد )
کوک: اتم تروخدا من اشتباه کردم
ات: ..........
(ویو کوک )
این دفعه واقعا دلش شکسته بود هیچ کاری از دستم نمیومد برای همین رفتیم خونه به همه خدمتکارا گفته بودم برن تا خودم باهاش تنها باشم برای ۱ هفته
(بعد از نیم ساعت )
ادامه دارد
(ویو ات )
کوک رفت و بعد از ۱۰ مین بادیگاردش اومد دنبالم و بهم گفت
بادیگارد :سلام خانم جئون ارباب دستور داد تا شما رو ببرم
ات: باش
(ویو ات )
داشت بادیگاردش منو میبرد خونه کوک که بهش گفتم وایسا
بادیگارد: خانم جئون چیزی شده
ات: من میخوام برم خونه مامان بابام
بادیگارد: اما
ات: همینی که گفتم
بادیگارد: چشم
(ویو ات )
آدرس خونه رو بهش دادم و منو رسوند رفتم پایین در رو زدم و که مامان اومد در رو باز کرد
م.ا: اوه سلام دخترم خوبی
ات: اوهوم
م.ا :دخترم کوک کجاست
ات :براش یه کاری پیش اومد منم گفتم بیام پیش شما
م.ا :خوش اومدی عزیزم بیا تو
(ویو ات)
رفتم تو مامانم غذا درست کرده بود غذا رو خوردم و بعد گرفتم همونجا خوابیدم
(پرش زمانی به صبح )
(ویو ات)
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم دیدم کوکه ۶۵ باررر زنگم زده وای بدبخت شدم بهش زنگ زدم
(شروع تماس)
ات: ا..الو
کوک: کدوم گوری هستی (عربده )
ات: ک...کوک چرا داد میزنی (بغض)
کوک: خفه شو بگو کجایی همین الان لوکیشن بفرست( عربده )
ات؛ ب..باش
(پایان تماس )
(ویو ات )
برای کوک لوکیشنو فرستادم و رفتم یه لباس مناسب پوشیدم یه موهامو بستم و صورتمو شستم رفتم پایین منتظرش شدم ازش دلخور بودم خیلی بد سرم داد زد ولی تلافی میکنم
(بعد از ۱۵ مین)
زنگ در میخوره
(ویو ات)
از مامان بابام خدافظی کردم و رفتم بیرون که کوک یهو محکم شونه هامو گرفت
کوک: چرا بدون اینکه به من بگی رفتی
ات: ............
کوک :هاا نمیگی نگرانت میشم
ات :............
کوک: جوابمو بده
(ویو کوک)
فهمیدم باهام قهر کرده حق داشت خیلی بد سرش داد زدم تصمیم گرفتم تو راه براش برم گل بخرم
کوک: برو تو ماشین
ات :بدون هیچ حرفی میره
(ویو کوک)
وسط راه بودیم که از ماشین پیاده شدم رفتم براش یه دسته گل گرفتم و رفتم تو ماشین بهش دادم
ات: گل ها رو میذاره رو کنار
کوک :بیبی قشنگم منو ببخش
ات: ..........
کوک: لطفااا
ات :نه (سرد )
کوک: اتم تروخدا من اشتباه کردم
ات: ..........
(ویو کوک )
این دفعه واقعا دلش شکسته بود هیچ کاری از دستم نمیومد برای همین رفتیم خونه به همه خدمتکارا گفته بودم برن تا خودم باهاش تنها باشم برای ۱ هفته
(بعد از نیم ساعت )
ادامه دارد
۴۴.۵k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.