V... RHS:
V... RHS:
دیانا: رسیدیم خونه ... ارسلان مگه نمیریم امارت
ارسلان: اصلا میخوام امشب باهات راحت باشم
دیانا: هه نمیتونی کاری کنی که
ارسلان: همین که تو بغلم باشی کافیه
دیا: هوف باشه درو باز کن بزم
ارسلان: درو باز کردم و دیانا رو بغل کردم و وارد خونه شدم و درو بستم
دیانا: تروخدا بزار خودم برم
ارسلان: باشه ولی مواظب باش
دیانا: باشه ... گذاشتتم زمین و رفتیم تو خونه و رفتم اتاق که لباس عوض کنم
ارسلان: خب خب بخواب رو تخت
دیانا: برو بابا میخوام لباس عوض کنم
ارسلان: درازش کردم روتخت
دیانا: ارسلااننننن
ارسلان: کاریت ندارم فقط میخوام لباساتو خودم عوض کنم
دیانا: باشه
ارسلان: از توب کمدش یه نیم تنه برداشتم با یه شلوار کوتاه که تا رونش میومد و در کمد رو بستم لباسش رو در آوردم و بعدم لباس زیراش رو
دیانا: گاو چیکار میکنی
ارسلان: لباس زیرات رو هم عوض میکنم
دیانا: ارسلان نه
ارسلان: یه لباس زیر بنفش از کمد آوردم و یکم بدنش رو نوازش کردم و بعدش تنش کردم و بعدم لباساش رو
دیانا: ارسلان سرده این لباس های کوتاه رو میپوشم میلرزم
ارسلان: تو بغلمی..... بدشم گرفتمش تو بغلم و پتو رو کشیدم روش
دیانا: ارسلان
ارسلان: جانم
دیانا: اگه بچه بیاد
ارسلان: خب
دیانا: بازم منو دوس داری
ارسلان: آره عزیزم من همیشه دوست دارم ...دیانا
دیانا: جانم
ارسلان: میشه دست بزارم رو دلت
دیانا: بزار اما فشارم نده
ارسلان: چشم ... دستم رو گذاشتم رو دلش و نوازش کردم تا خوابش برد و منم با فکر به دیانا خوابم برد
منم مث اردیا برم بخوابم اما تنها 😂😂
دیانا: رسیدیم خونه ... ارسلان مگه نمیریم امارت
ارسلان: اصلا میخوام امشب باهات راحت باشم
دیانا: هه نمیتونی کاری کنی که
ارسلان: همین که تو بغلم باشی کافیه
دیا: هوف باشه درو باز کن بزم
ارسلان: درو باز کردم و دیانا رو بغل کردم و وارد خونه شدم و درو بستم
دیانا: تروخدا بزار خودم برم
ارسلان: باشه ولی مواظب باش
دیانا: باشه ... گذاشتتم زمین و رفتیم تو خونه و رفتم اتاق که لباس عوض کنم
ارسلان: خب خب بخواب رو تخت
دیانا: برو بابا میخوام لباس عوض کنم
ارسلان: درازش کردم روتخت
دیانا: ارسلااننننن
ارسلان: کاریت ندارم فقط میخوام لباساتو خودم عوض کنم
دیانا: باشه
ارسلان: از توب کمدش یه نیم تنه برداشتم با یه شلوار کوتاه که تا رونش میومد و در کمد رو بستم لباسش رو در آوردم و بعدم لباس زیراش رو
دیانا: گاو چیکار میکنی
ارسلان: لباس زیرات رو هم عوض میکنم
دیانا: ارسلان نه
ارسلان: یه لباس زیر بنفش از کمد آوردم و یکم بدنش رو نوازش کردم و بعدش تنش کردم و بعدم لباساش رو
دیانا: ارسلان سرده این لباس های کوتاه رو میپوشم میلرزم
ارسلان: تو بغلمی..... بدشم گرفتمش تو بغلم و پتو رو کشیدم روش
دیانا: ارسلان
ارسلان: جانم
دیانا: اگه بچه بیاد
ارسلان: خب
دیانا: بازم منو دوس داری
ارسلان: آره عزیزم من همیشه دوست دارم ...دیانا
دیانا: جانم
ارسلان: میشه دست بزارم رو دلت
دیانا: بزار اما فشارم نده
ارسلان: چشم ... دستم رو گذاشتم رو دلش و نوازش کردم تا خوابش برد و منم با فکر به دیانا خوابم برد
منم مث اردیا برم بخوابم اما تنها 😂😂
۲۸.۰k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.