دیدم یه قناری پر زد و اومد تو بالکن خونه نشست
دیدم یه قناری پر زد و اومد تو بالکن خونه نشست
آروم و یواشکی رفتم تو بالکن و گرفتمش
آوردم خونه و انداختمش تو قفس
واسش آب و دون گذاشتم
زبون بسته معلوم بود خیلی تشنه و گرسنه بود
هر از چند گاهی تو دستم میگرفتمش،نازش میکردم،بوسش میکردم...
خلاصه خیلی بهم وابسته شده بود
یه روز که اعصابم بهم ریخته بود و حوصله هیچکس رو نداشتم و دوست داشتم فقط سکوت باشه،دیدم شروع کرد به خوندن....
رفتم پیش قفس و یه دونه محکم زدم به قفس جوری که تموم خونه و جای آب و دونش افتاد پایین و محکم داد زدم بس کن دیگه...
قفس رو برداشتم رفتم تو بالکن
در قفس رو باز گذاشتم و درب بالکن رو محکم بستم و اومدم تو اتاقم...
تا اینکه چند ساعتی خوابم برد
بیدار که شدم،تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم
دیگه مطمئن بودم تو این چند ساعت که در قفس باز بوده ،دیگه رفته...
با ناامیدی رفتم سمت بالکن...
اما دیدم کز کرده گوشه قفس
تا من رو دید شروع کرد به بال و پر زدن
اشکم در اومد...
میدونی میخوام چی بگم...
اگه دیدی یکی تو زندگیت هست که با تمام بداخلاقی و ضعف و کمبود های تو میسازه
فکر نکن بیچارست
فکر نکن رفتن رو بلد نیست
فکر نکن فقط با تو میتونه بمونه
خیلی از آدما راه رفتن رو خوب بلدن
درب رفتن همیشه براشون بازه
اما از تو جدا نمیشن،چون دوست دارن
یعنی حاضرن تو قفسی که براشون درست کردی
تو یه جای خیلی کوچیک با تو بمونن
با تمام بد خلقی های تو
با تموم کمبود هایی که هست میسازن
اما از سر دوست داشتن هیچوقت به رفتن فکر نمیکنن....
با اینکه میدونن اگه برن اوضاع زندگیشون خیلی بهتر میشه
اما نمیرن،چون دوست دارن...
این رو بفهم
کمی درک داشته باش...
#امیرعلی_اسدی
✅ @amiraliasadi2368 ✅
آروم و یواشکی رفتم تو بالکن و گرفتمش
آوردم خونه و انداختمش تو قفس
واسش آب و دون گذاشتم
زبون بسته معلوم بود خیلی تشنه و گرسنه بود
هر از چند گاهی تو دستم میگرفتمش،نازش میکردم،بوسش میکردم...
خلاصه خیلی بهم وابسته شده بود
یه روز که اعصابم بهم ریخته بود و حوصله هیچکس رو نداشتم و دوست داشتم فقط سکوت باشه،دیدم شروع کرد به خوندن....
رفتم پیش قفس و یه دونه محکم زدم به قفس جوری که تموم خونه و جای آب و دونش افتاد پایین و محکم داد زدم بس کن دیگه...
قفس رو برداشتم رفتم تو بالکن
در قفس رو باز گذاشتم و درب بالکن رو محکم بستم و اومدم تو اتاقم...
تا اینکه چند ساعتی خوابم برد
بیدار که شدم،تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم
دیگه مطمئن بودم تو این چند ساعت که در قفس باز بوده ،دیگه رفته...
با ناامیدی رفتم سمت بالکن...
اما دیدم کز کرده گوشه قفس
تا من رو دید شروع کرد به بال و پر زدن
اشکم در اومد...
میدونی میخوام چی بگم...
اگه دیدی یکی تو زندگیت هست که با تمام بداخلاقی و ضعف و کمبود های تو میسازه
فکر نکن بیچارست
فکر نکن رفتن رو بلد نیست
فکر نکن فقط با تو میتونه بمونه
خیلی از آدما راه رفتن رو خوب بلدن
درب رفتن همیشه براشون بازه
اما از تو جدا نمیشن،چون دوست دارن
یعنی حاضرن تو قفسی که براشون درست کردی
تو یه جای خیلی کوچیک با تو بمونن
با تمام بد خلقی های تو
با تموم کمبود هایی که هست میسازن
اما از سر دوست داشتن هیچوقت به رفتن فکر نمیکنن....
با اینکه میدونن اگه برن اوضاع زندگیشون خیلی بهتر میشه
اما نمیرن،چون دوست دارن...
این رو بفهم
کمی درک داشته باش...
#امیرعلی_اسدی
✅ @amiraliasadi2368 ✅
۷.۴k
۰۸ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.