Season✨️2 Nightmare of Love💖✨️
Part 79
سویون: حالا شد....
سویون ویو
دامنم رو بالا گرفتم و با غرور به سمت عمارت حرکت کردم و وارد عمارت شدم که درش بسته شد لبخندی از روی رضایت زدم و حرکت کردم که با چهره خندون یونگی که به خواطر غرور و رفتارم روی لبش بود رو به رو شدم رفتم سمتش که تا کمر خم شدم اخمی کردم
سویون: یونگی؟ چرا تعظیم میکنی؟
یونگی: چون شما همسر آینده شاهزاده و ملکه آینده این کشور هستید و من محافظ شخصی و فرمانده لشکر شاهزاده هستم و این که شما میتونید کاری کنید که من به پای شما بیوفتم و میدونم که میتونید و پادشاه هر کاری بخواید انجام میدن...بانوی من
سویون ویو
خنده ای از روی حماقت و شیطنتش زدم و کنارش استادم
سویون: آفرین بر محافظ شخصی عالیجناب و فرمانده لشکر باز هم به شما که شعور شعنی دارید...
بعد از پشت پریدم رو کولش و گفت
سویون: داداش خنگول من اینا برای اون آدم های مقرور از خود راضی بود...میخواستم همون جور که غرور منو شکستن منم بشکنم
یونگی: خواهر خنگول من میدونم جیگر خواستم باهات شوخی کنم...خدا کنه یه کار بدی ازم سر نزنه که موجب ناراحتی شما بشه بانو ملکه
سویون: یاااا یونگیا من که ملکه نیستم...بعدم چرا؟
یونگی: میشی خواهرم....زیرا بانو ملکه خیلی کینه ای هستن
سویون:باید بگویم بانو ملکه این خصلت را از برادرش به ارث برده است
....
ادامه دارد....
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.