عشق جاودان

عشق جاودان
پارت:۹۹

از اینکه اینو گفت خوشحال شدم و Bوسه ای روی لب هاش گذاشتم

چویا: خیلی خوابم میاد میشه بریم بخوابیم؟

دازای: اره منم خیلی خوابم میاد

ویو چویا
رفتیم که بخوابیم و منم توی بغل دازای دراز کشیده بودم که یهو سیاهی.....
صبح زود با صدای زنگ گوشی دازای از خواب پریدم

ویو دازای
غرق خواب بودم که یهو گوشیم زنگ خورد، با صدای زنگ گوشیم چویا هم بیدار شد.
یه نگاه به گوشیم انداختم و جواب دادم

دازای: الو

سایا: سلام

دازای: سلام(با تعجب) گوشی آیومی دست تو چکار میکنه؟؟

سایا: آیومی تو اتاق عمله...
قبل از اینکه حرفش تموم شه دازای گفت

دازای: اتاق عمل؟؟ مگه زایمانش چند روز دیگه نیست؟

سایا: امممم آیومی خونریزی شدید داشت و مجبور شد همین الان بره اتاق عمل و دکترا گفتن ممکنه توی این عمل آیومی یا یکی از بچه ها بمیرن

دازای: چییییی برای چی اخههه

سایا: من نمیدونم فقط قبل از اینکه ببرنش اتاق عمل به من گفت که به شما زنگ بزنم و خبر بدم

دازای: ما همین الان راه میوفتیم میایم

سایا: اومدن شما چه فایده ای داره؟

دازای: کدوم بیمارستان بردیش؟(با عصبانیت)

سایا:بیمارستان سنت لوک

دازای: این همه بیمارستان باید ببریش بدترین بیمارستان؟
دیدگاه ها (۰)

عشق جاودانپارت:۱۰۰سایا: من توی اون موقعیت میتونم به این چیزا...

عشق جاودانپارت: ۱۰۱با اضطراب قدم می‌زدمدازای: باید برگردیم، ...

عشق جاودان پارت: ۹۸دازای: خوب، بزن بریم، هرکدوم کار خودمون ر...

هنتای :: سوکوکو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط