بختیار علی
(۱۵)
من کشاورزم،
دهقان از هرکس دیگری، بهتر میداند
کە تمامی زبانها و گویشهای جهان زیباست
او، صبحگاهان در گذر رسیدن به مزرعه خواهد دید؛
گنجشک با زبان خودش میخواند
گربە با زبان خودش میخواند
و فقط این تویی که قادر نیستی
با زبان خودت، آواز سر دهی!
و آن زمان پی خواهی برد
که چە بسیار از حیوان پستتر آفریده شدهای...
(۱۶)
حکمرانان ترک
پنجاه سال در این سرزمین کوشیدند
که ثابت کنند آنها نژاد برترند و ما نژاد پست،
هرگاه که به کُردی تکلم میکنم،
یک حقیقت واضح را بیان میکنم؛
ترک از کُرد برتر نیست...
(۱۷)
آنها نمیخواهند
نه با ترکی و نه با کُردی و
نه به زبان دیگری در جهان تکلم کنیم،
آن زمان که زبان کُردی را از ما گرفتند
از برای این نبود که ترکی را به ما بیاموزند
بلکه میخواستند
خفقان و بردگی را بر ما تحمیل کنند...
(۱۸)
نفسهايم برای تو، استخوانهایم برای مرگ!
کلماتم برای تو، انگشتانم برای مرگ!
درياهایم برای تو، ماهیهايم برای مرگ!
زیرا شب است بر اين روشنايی پر ظلمت
زیرا در قفسم،
در اين آزادی كه زندان است مرا...
(۱۹)
تو مرواریدی که در اعماق آبهای تاریک درونم گم شدی،
باید تمام این آبها را قطره قطره بگردم،
کشتی به دنبال کشتی، امواج را بپایم
تور به تور، ماهیها را بررسی کنم
عمیقترین ریشههای گریههایم را بکاوم
ضربات روحیام را بر تن آب پخش کنم
شاید تو آنجاها باشی!
شاید به طریقی بیابمت...
(۲۰)
زندگی،
مملو از
مردنهای ریز و درشت است!.
شعر: #بختیار_علی
برگردان: #زانا_کوردستانی
من کشاورزم،
دهقان از هرکس دیگری، بهتر میداند
کە تمامی زبانها و گویشهای جهان زیباست
او، صبحگاهان در گذر رسیدن به مزرعه خواهد دید؛
گنجشک با زبان خودش میخواند
گربە با زبان خودش میخواند
و فقط این تویی که قادر نیستی
با زبان خودت، آواز سر دهی!
و آن زمان پی خواهی برد
که چە بسیار از حیوان پستتر آفریده شدهای...
(۱۶)
حکمرانان ترک
پنجاه سال در این سرزمین کوشیدند
که ثابت کنند آنها نژاد برترند و ما نژاد پست،
هرگاه که به کُردی تکلم میکنم،
یک حقیقت واضح را بیان میکنم؛
ترک از کُرد برتر نیست...
(۱۷)
آنها نمیخواهند
نه با ترکی و نه با کُردی و
نه به زبان دیگری در جهان تکلم کنیم،
آن زمان که زبان کُردی را از ما گرفتند
از برای این نبود که ترکی را به ما بیاموزند
بلکه میخواستند
خفقان و بردگی را بر ما تحمیل کنند...
(۱۸)
نفسهايم برای تو، استخوانهایم برای مرگ!
کلماتم برای تو، انگشتانم برای مرگ!
درياهایم برای تو، ماهیهايم برای مرگ!
زیرا شب است بر اين روشنايی پر ظلمت
زیرا در قفسم،
در اين آزادی كه زندان است مرا...
(۱۹)
تو مرواریدی که در اعماق آبهای تاریک درونم گم شدی،
باید تمام این آبها را قطره قطره بگردم،
کشتی به دنبال کشتی، امواج را بپایم
تور به تور، ماهیها را بررسی کنم
عمیقترین ریشههای گریههایم را بکاوم
ضربات روحیام را بر تن آب پخش کنم
شاید تو آنجاها باشی!
شاید به طریقی بیابمت...
(۲۰)
زندگی،
مملو از
مردنهای ریز و درشت است!.
شعر: #بختیار_علی
برگردان: #زانا_کوردستانی
۵۵۹
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.