ماه و خورشید
پارت ۱۱
یونا : کوککککککککککککککککککککک
کوک : خاله
یونا : اوه اوه
پهلومو پانسمان رد بعدشم درو پاوه باند پیچید
کوک : ممنون خاله دوباره میام دیدنت
یونا : برو بچه زبون نریز
رفتم بیرون ولی قبل از اینکه برم تو کلاس مدیرو دیدم
مدیر چوی : من از خانوادت پرسیدم اونا گفتن چاقو نخوردی برای من بهونه میاری
کوک : اگه بدونی رابطومو باهاشون قطع کردم اون وقت میفهمی دروغ گفتن
رفتم تو کلاس
استاد لی : خب آسامی گفت همهی درسارو خوندی پس....
کوک : من هیچی نمیگم و الانم دارم میرم
وسیله هامو جمع کردم
همه : کجا
کوک : تو حیاط مگه امروز کل روزو ورزش نداریم؟
همه : بریممممممممممممممممممممممممم
رفتیم بیرون که اون کلاس جیا و اینا هم برای آزمایش اومده بودن بیرون
آسامی : ببین دارن چیکار میکنن
نگاه کردم داشت اشتباه ماده رو میریخت
کوک : صبر کنین دارین اشتباه انجام میدین
استاد هان : نمیخواد یه بچه ی ۱۹ ساله برای من بگه چیکار کنم
کوک : اگه این ماده رو بریزن انفجار صورت میگیره در صورتی که شما میخواین انفجار اتفاق نیوفته درست نمیگم استاد هان ؟
استاد هان : عه نبابا تو راست میگی
کوک : میتونید خودتون امتحان کنید لطفاً شما بچه ها بیاین عقب تر
انجام داد و انفجار شد
کوک : دیدین من راست گفتم
استاد هان : دو جیا بیا این اسیدو ببر
جیا : تا ای زیادی پره ممکنه و دستم بریزه
لارا : نظرت چیه بریزه رو صورتت قیافه ی عنت تغییر کنه
استاد هان : باهات موافقم لارا
کوک : خودتو تو آینه دیدی ؟
لارا : چاگی تو میگی من زشتم ؟
کوک : تا جایی که یادم میاد عاشق هرزه هایی مثل تو نشدم در ضمن خیلی زشتی
استاد هان : هوی پسرک زبون دراز میدونی حرفت باعث میشه دختر احساس کنه زشته خودت تا حالا این دردو تحمل کردی
کوک : تو درد چاقو خوردنو چشیدی ؟
استاد هان : نه ولی انتظار ندارم بگی تو چاقو خوردی
نامی جین یونگی هوسوک جیمین ته آسامی هانا جیا : چاقو خورده
لباسمو کشیدم بالا
استاد هان : منم بلدم گریم کنم
یونا : من پرستار هستم و امروز اومد پیش من تا زخمشو پانسمان کنم
کوک : هیونگ جلومو نمیگیری
لارا : عوضی ی به در نخور اسیدو ببر
کوک : خفه شو هرزه نظرت چیه خودت و پدرت باهام بمیرن " عربده "
میسو : سلام من میسو هستم کوک بریم
لارا : تو نمیخواد گوه بخوری
مشت زدم تو صورتش
کوک : آخی قیافت خراب شد اشکال ندارع تا تو باشی به خواهر من نگی عوضی
هانا : جناب جئون ایشون زیادی حرف میزنن
لارا : خفه شو تو خودت بو با دوست هرزت کنار
نفس عمیق کشید و از موهاش گرفتم و رو خاک کشوندمش
لارا : باباااااااااااااااااااااااااا
مدیر چوی : جئون ولش کن
کوک : یا اینو پدرشو که احترامی برای بقه قائل نیستند اخراج میکنی یا افتخار آکادمیک میره نظرت چیه چوی ؟
مدیر چون : ..
🌑🌕
یونا : کوککککککککککککککککککککک
کوک : خاله
یونا : اوه اوه
پهلومو پانسمان رد بعدشم درو پاوه باند پیچید
کوک : ممنون خاله دوباره میام دیدنت
یونا : برو بچه زبون نریز
رفتم بیرون ولی قبل از اینکه برم تو کلاس مدیرو دیدم
مدیر چوی : من از خانوادت پرسیدم اونا گفتن چاقو نخوردی برای من بهونه میاری
کوک : اگه بدونی رابطومو باهاشون قطع کردم اون وقت میفهمی دروغ گفتن
رفتم تو کلاس
استاد لی : خب آسامی گفت همهی درسارو خوندی پس....
کوک : من هیچی نمیگم و الانم دارم میرم
وسیله هامو جمع کردم
همه : کجا
کوک : تو حیاط مگه امروز کل روزو ورزش نداریم؟
همه : بریممممممممممممممممممممممممم
رفتیم بیرون که اون کلاس جیا و اینا هم برای آزمایش اومده بودن بیرون
آسامی : ببین دارن چیکار میکنن
نگاه کردم داشت اشتباه ماده رو میریخت
کوک : صبر کنین دارین اشتباه انجام میدین
استاد هان : نمیخواد یه بچه ی ۱۹ ساله برای من بگه چیکار کنم
کوک : اگه این ماده رو بریزن انفجار صورت میگیره در صورتی که شما میخواین انفجار اتفاق نیوفته درست نمیگم استاد هان ؟
استاد هان : عه نبابا تو راست میگی
کوک : میتونید خودتون امتحان کنید لطفاً شما بچه ها بیاین عقب تر
انجام داد و انفجار شد
کوک : دیدین من راست گفتم
استاد هان : دو جیا بیا این اسیدو ببر
جیا : تا ای زیادی پره ممکنه و دستم بریزه
لارا : نظرت چیه بریزه رو صورتت قیافه ی عنت تغییر کنه
استاد هان : باهات موافقم لارا
کوک : خودتو تو آینه دیدی ؟
لارا : چاگی تو میگی من زشتم ؟
کوک : تا جایی که یادم میاد عاشق هرزه هایی مثل تو نشدم در ضمن خیلی زشتی
استاد هان : هوی پسرک زبون دراز میدونی حرفت باعث میشه دختر احساس کنه زشته خودت تا حالا این دردو تحمل کردی
کوک : تو درد چاقو خوردنو چشیدی ؟
استاد هان : نه ولی انتظار ندارم بگی تو چاقو خوردی
نامی جین یونگی هوسوک جیمین ته آسامی هانا جیا : چاقو خورده
لباسمو کشیدم بالا
استاد هان : منم بلدم گریم کنم
یونا : من پرستار هستم و امروز اومد پیش من تا زخمشو پانسمان کنم
کوک : هیونگ جلومو نمیگیری
لارا : عوضی ی به در نخور اسیدو ببر
کوک : خفه شو هرزه نظرت چیه خودت و پدرت باهام بمیرن " عربده "
میسو : سلام من میسو هستم کوک بریم
لارا : تو نمیخواد گوه بخوری
مشت زدم تو صورتش
کوک : آخی قیافت خراب شد اشکال ندارع تا تو باشی به خواهر من نگی عوضی
هانا : جناب جئون ایشون زیادی حرف میزنن
لارا : خفه شو تو خودت بو با دوست هرزت کنار
نفس عمیق کشید و از موهاش گرفتم و رو خاک کشوندمش
لارا : باباااااااااااااااااااااااااا
مدیر چوی : جئون ولش کن
کوک : یا اینو پدرشو که احترامی برای بقه قائل نیستند اخراج میکنی یا افتخار آکادمیک میره نظرت چیه چوی ؟
مدیر چون : ..
🌑🌕
۴.۱k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.