ماه و خورشید

پارت ۱۱
هرچی سعی کردم حرف بزنم نتونستم
به دورم نگاه کردم چندتا پرستار دیدم
پرستار : به هوش اومدین
کوک : من چرا اینجام
پرستار : به همراه ایشون بگین بیان تو
نامی : کوککککککککککککککککککککک
کوک : من چرا اینجام
جیا : نمی‌دونیم مارک و دوهی چه بلایی سرت آوردن وقتی برگشتی خونت خواستیم سوپرایزت کنیم که تو با پهلوی پر خون اومدی تو و الان دو روزه که بی هوشی
کوک : ساعت چنده
هانا : ساعت ۴ بعد از ظهره
کوک : خب چرا آوردینم بیمارستان
ته : که نمیری
جیمین : بگو چه اتفاقی برات افتاد
کوک : اونا بهم گفتن که برم اونجا چون چندتا از وسیله هامو جا گذاشتم منم رفتم اونجا ولی تا درو باز کردم مارک دستامو بست و انداختنم رو صندلی پاهامم به صندلی بستن و بعدش مارک چاقو رو توی چند چا از پهلوان چند بار فرو کرد و بعدش که حالم خوب نبود انداختنم بیرون
پرستار : دکتر گفتن ایشون حالشون خوبه و میتونید ببرینشون ولی نباید به زخمشون فشار وارد بشه چون یه بار دیگه قبل از اینم آسیب دیده بوده و خوب ترمیم نشده بوده ممکنه دوباره پهلو شکافته بشه
کوک : اوکی فهمیدیم متخصص برو بیرون
رفت بیرون بقیه هم رفتن منم لباسمو پوشیدم و رفتم بیرون
🌕خونه 🌑
کوک : پس اینطوری شد
آسامی : من به استاد و مدیر و هیچ کس نگفتم چرا نمیای آکادمی
کوک : اهان خب من برم باشگاه
جین : دکتر گفته نباید بری باشگاه
کوک : خب اگه نرم باشگاه تمام بدنم درد میگیره
یونگی : بشین سرجات مهام میریم خونه ی خودمون
هوسوک : آسامی برات می‌فرسته تا کجا باید درس بخونی
ته : عزیزم بریم
آسامی : اومدم چاگی
کوک : عوقم گرفت برید گمشید
صبح روز بعد
ویوی کوک
از خواب بلند شدم حموم رفتم فرم پوشیدم کتابامو جمع کردمو ریختم تو کیفم ‌و سریع رفتم آکادمی
مدیر چوی : او آقای جئون دو روزه کدوم گروی هستین
لباسمو بالا دادم و پهلومو بهش نشون دادم
مدیر چوی : خب که چی
کوک : چند ناحیه از پهلوم چاقو خورده بوده و بی هوش بودم
آسامی : خداحافظ چاگی ......... سلام کوک سلام مدیر چوی
مدیر چوی : این راست میگه چاقو خورده
آسامی : آره تازه بخیه زدن پهلوش ۳ ساعت طول کشید
رفتم تو کلاس و جای همیشگیم نشستم همه نگاهشون رو من بود
کوک : هان چتونه آدم ندیده ها
اشاره کردن به پهلوم ازش داشت خون می‌چکید از شانس بدم استاد اومد
استاد لی : جئون باز نیومده
کوک : جئون چاقو خورده بوده تو بیمارستان بس هوش بوده الانم باید بره پهلوشو پانسمان کنن
استاد لی : او بهونه های جدید
دستم رو که رو پهلوم بود رو نشونش دادم
کوک : الان گوه بخور
استاد لی : برو اتاق درمان تا پرستان برات پانسمان کنه
رفتم اتاق درمان
کوک : خاله یونا بیا
یونا : بله
کوک : خانم پرستار حال یونا بیا پهلومو پانسمان کن
یونا :...
🌑🌕
دیدگاه ها (۰)

ماه و خورشید

ماه و خورشید

به‌نظرتون خیلی زود نگذشت....هرساله میگذره و سالگرد مرگش دوبا...

ماه و خورشید

های رمان قبلی که نوشتم چون گفتین بد ادامه نمیدم میخوام یدون...

پارت ۸۸ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط