رمان فیک پارت سعی میکنم تا چند پارت دیگه تمومش کنم برم
رمان فیک پارت 17 سعی میکنم تا چند پارت دیگه تمومش کنم برم رمان بعدی شرط کامنت 30لایک2
ج:رزی رو کشیدم پشت سرم اما جک انکار حالش اوکی نبود معلوم بودش دارچین کوفت کرده به دارچین حساسیت داره و هروقت میخوره تا 2روز بیهوش میشه
ل:مکالمه کوک با جک فهمیدم فهمیدم که به دارچین حساسیت داره پس تو غذاش کلی دارچین ریختم
فلش یک به چند ساعت قبل موقعه غذا خوردن جک و لیسا
ل:چون فهمیدم دارچین بخورن 2روز بیهوش میشه پس از فرصت استفاده کردم خودم غذا درست کردم خورشت فسنجون با برنج
هرچی گشتم تو خونه دارچین پیدا نکردم پس سفارش دادم سریع ی بسته رسید نصفشو خالی کردم تو خورشت
گذاشتم رو میز و منتظر جک موندم یکم خودمو لوس کنم که بخوره
😈:به این چی؟؟
ل:خودم درست کردم نوش جونت
😈:او چی شده سرت به جایی خورده؟؟
ل:اع؟ حالا که اینطوره نخور کشیته کی شده همش مال خودمه
😈:نه نه باشه پرنسس
ل:خنده ی فیکی زدم وقتی حواسش نبود پوزخند شیطانی
😈:اه اه(سرفه) این اینجوری
ل:ههه جکی یعنی میگی دستپخت من بدمزس؟؟ این اخرشو صدامو بغض مانند کردم
😈:نه نه خیلی هم خوبه(برای اینکه گریه نکنه همه ظرفمو خالی کردم)
ل:دیدم بعدش یکم کم حال شدش
فلش یک به امروز که رزی رو برده بود
ج:یهو دیدم جک
پخش زمین شد پس از فرصت استفاده کردم دست رزی رو کشیدیم پشت سر خودم نگه داشتم چاقو جیبی تیزمو گذاشتم به گردنش که یهو......
ج:رزی رو کشیدم پشت سرم اما جک انکار حالش اوکی نبود معلوم بودش دارچین کوفت کرده به دارچین حساسیت داره و هروقت میخوره تا 2روز بیهوش میشه
ل:مکالمه کوک با جک فهمیدم فهمیدم که به دارچین حساسیت داره پس تو غذاش کلی دارچین ریختم
فلش یک به چند ساعت قبل موقعه غذا خوردن جک و لیسا
ل:چون فهمیدم دارچین بخورن 2روز بیهوش میشه پس از فرصت استفاده کردم خودم غذا درست کردم خورشت فسنجون با برنج
هرچی گشتم تو خونه دارچین پیدا نکردم پس سفارش دادم سریع ی بسته رسید نصفشو خالی کردم تو خورشت
گذاشتم رو میز و منتظر جک موندم یکم خودمو لوس کنم که بخوره
😈:به این چی؟؟
ل:خودم درست کردم نوش جونت
😈:او چی شده سرت به جایی خورده؟؟
ل:اع؟ حالا که اینطوره نخور کشیته کی شده همش مال خودمه
😈:نه نه باشه پرنسس
ل:خنده ی فیکی زدم وقتی حواسش نبود پوزخند شیطانی
😈:اه اه(سرفه) این اینجوری
ل:ههه جکی یعنی میگی دستپخت من بدمزس؟؟ این اخرشو صدامو بغض مانند کردم
😈:نه نه خیلی هم خوبه(برای اینکه گریه نکنه همه ظرفمو خالی کردم)
ل:دیدم بعدش یکم کم حال شدش
فلش یک به امروز که رزی رو برده بود
ج:یهو دیدم جک
پخش زمین شد پس از فرصت استفاده کردم دست رزی رو کشیدیم پشت سر خودم نگه داشتم چاقو جیبی تیزمو گذاشتم به گردنش که یهو......
- ۱.۷k
- ۱۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط