«چند پارتی از جین»
«چند پارتی از جین»
«ازدواج اجباری....»
«درخواستی»
پارت: 9
جین: میا رو برگردوندم سمت خودم و کلی بوسیدمش و قلقلکش دادم و بعد از چند دقیقه توی بغل همدیگه خوابمون برد.....
صبح ساعت 6....
جین ویو: چشمانم را باز کردم.... دیدم که میا توی بغلم مث بچه ها خوابیده دلم نیومد بیدارش کنم برای همین پاشدم و رفتم حموم یه دوش 15 مینی گرفتم و حوله رو دورم پیچیدم و از حموم اومدم بیرون دیدم که میا بیدار شده و روی تخت نشسته و توی گوشیشه...
میا ویو: از خواب بیدار شده بودم دیدم که جین رفته حموم منتظر بودم که تا جین بیاد بعدش من برم حموم... چشمم خورد یه در که جین اومد بیرون.... بالا تنه اش لخت بود... وااییی چقدررر جذابه... بهش زل زده بودم که یهو...
جین: زل زدنت تموم شد...
میا: هاا
جین: میگم که انقدر بس نبود که بهم زل زدی.؟
میا: عاا ببخشید حواسم نبود توی فکر بودم...
میا: خب پس من برم حموم تو هم لباساتو عوض کن... اه راستی میکاپرا کی میان....؟
جین: ساعت ۸ نیم
میا: الان ساعت ۷ بود..
اها اوک...
میا ویو: رفتم حموم و یه دوش 30 مینی گرفتم و اومدم بیرون و کار های لازم رو انجام دادم و موهامو. باز گذاشتم...
صدای در اومد... دیدم که میکاپرا اومدن...
میا: سلام. خوش اومدین...
_سلام.. ممنون... خانم میا؟
میا: اهوم بفرمایید..
میا ویو: چند تا زن بودن...
روی صندلی نشستم و شروع کردن به میکاپ کردنم..
میا: واووو چقدررر عالی شد... دستتون درد نکنه
_خاعش میکنم عزیزم.. خیلی خوشگل شدین
میا ویو: میکاپرا دیگه رفتن بیرون... رفتم سمت کمد و لباسم را پوشیدم اما نمیتونستم زیپ لباسم رو بکشم بالا....
یهو دیدم که جین وارد اتاق شد... خیلیی جذاب شده بود... محو جذابیتش شده بودم که بعد چند ثانیه به خودم اومدم...
میا: جین میشه یه کاری برام انجام بدی...
جین: جانم بگو
میا: میشه زیپ لباسم رو بکشی بالا؟(خجالت)
جین: چشم حتما
میا ویو: جین اومد سمتم و زیپ لباسم را بست....
میا: ممنونم...
جین: خاعش میکنم...
حالا بیا بریم پایین همه منتظر مونن...
میا: باشه ای گفتم و جین دستمو گرفت و باهم رفتیم طبقه ی پایین.....
وارد سالن شدیم... همه برامون دست زدن...
با همه سلام کردیم... و روی صندلی نشستیم
عاقد:(حالا نمیدونم درست گفتم یا نَ) اقای کیم سوکجین خانم.. کیم میا رو به همسری خورد میپذیرید...
جین: بلههه(داد)
همه: هووووو(مثلا جیغ میزنن)
عاقد: خانم کیم میا اقای کیم سوکجین رو به همسری خورد میپذیرید؟
میا: بلهههه
عاقد: شما را زن و شوهر اعلام میکنم...
4 سال بعد....
میا: از اون روز چند سالی میگذره منو جین یه پسر و یه دختر داریم.. اسم پسرمون کای.. و اسم دخترمون. مری
....
این خانواده به خوبی و خوشی زندگی کردن...
پایان•~
حمایت کنید
یوهووو بالاخره تموم شد...
بچه ها اگه دیدید درخواستی هایتان را دیر گذاشتم ببخشید چون یکم سرم شلوغه... ولی سعیمو میکنم تا تموم در خواستی هایتان را بنویسم..
ممنونم بابت حمایت...
نطرتون درباره ی این فیک چیه؟
«ازدواج اجباری....»
«درخواستی»
پارت: 9
جین: میا رو برگردوندم سمت خودم و کلی بوسیدمش و قلقلکش دادم و بعد از چند دقیقه توی بغل همدیگه خوابمون برد.....
صبح ساعت 6....
جین ویو: چشمانم را باز کردم.... دیدم که میا توی بغلم مث بچه ها خوابیده دلم نیومد بیدارش کنم برای همین پاشدم و رفتم حموم یه دوش 15 مینی گرفتم و حوله رو دورم پیچیدم و از حموم اومدم بیرون دیدم که میا بیدار شده و روی تخت نشسته و توی گوشیشه...
میا ویو: از خواب بیدار شده بودم دیدم که جین رفته حموم منتظر بودم که تا جین بیاد بعدش من برم حموم... چشمم خورد یه در که جین اومد بیرون.... بالا تنه اش لخت بود... وااییی چقدررر جذابه... بهش زل زده بودم که یهو...
جین: زل زدنت تموم شد...
میا: هاا
جین: میگم که انقدر بس نبود که بهم زل زدی.؟
میا: عاا ببخشید حواسم نبود توی فکر بودم...
میا: خب پس من برم حموم تو هم لباساتو عوض کن... اه راستی میکاپرا کی میان....؟
جین: ساعت ۸ نیم
میا: الان ساعت ۷ بود..
اها اوک...
میا ویو: رفتم حموم و یه دوش 30 مینی گرفتم و اومدم بیرون و کار های لازم رو انجام دادم و موهامو. باز گذاشتم...
صدای در اومد... دیدم که میکاپرا اومدن...
میا: سلام. خوش اومدین...
_سلام.. ممنون... خانم میا؟
میا: اهوم بفرمایید..
میا ویو: چند تا زن بودن...
روی صندلی نشستم و شروع کردن به میکاپ کردنم..
میا: واووو چقدررر عالی شد... دستتون درد نکنه
_خاعش میکنم عزیزم.. خیلی خوشگل شدین
میا ویو: میکاپرا دیگه رفتن بیرون... رفتم سمت کمد و لباسم را پوشیدم اما نمیتونستم زیپ لباسم رو بکشم بالا....
یهو دیدم که جین وارد اتاق شد... خیلیی جذاب شده بود... محو جذابیتش شده بودم که بعد چند ثانیه به خودم اومدم...
میا: جین میشه یه کاری برام انجام بدی...
جین: جانم بگو
میا: میشه زیپ لباسم رو بکشی بالا؟(خجالت)
جین: چشم حتما
میا ویو: جین اومد سمتم و زیپ لباسم را بست....
میا: ممنونم...
جین: خاعش میکنم...
حالا بیا بریم پایین همه منتظر مونن...
میا: باشه ای گفتم و جین دستمو گرفت و باهم رفتیم طبقه ی پایین.....
وارد سالن شدیم... همه برامون دست زدن...
با همه سلام کردیم... و روی صندلی نشستیم
عاقد:(حالا نمیدونم درست گفتم یا نَ) اقای کیم سوکجین خانم.. کیم میا رو به همسری خورد میپذیرید...
جین: بلههه(داد)
همه: هووووو(مثلا جیغ میزنن)
عاقد: خانم کیم میا اقای کیم سوکجین رو به همسری خورد میپذیرید؟
میا: بلهههه
عاقد: شما را زن و شوهر اعلام میکنم...
4 سال بعد....
میا: از اون روز چند سالی میگذره منو جین یه پسر و یه دختر داریم.. اسم پسرمون کای.. و اسم دخترمون. مری
....
این خانواده به خوبی و خوشی زندگی کردن...
پایان•~
حمایت کنید
یوهووو بالاخره تموم شد...
بچه ها اگه دیدید درخواستی هایتان را دیر گذاشتم ببخشید چون یکم سرم شلوغه... ولی سعیمو میکنم تا تموم در خواستی هایتان را بنویسم..
ممنونم بابت حمایت...
نطرتون درباره ی این فیک چیه؟
۱۱.۳k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.