«چند پارتی از جین»
«چند پارتی از جین»
«ازدواج اجباری....»
«درخواستی»
پارت: 8
میا ویو: جین نزاشت حرفمو کامل کنم و دوباره بوسیدتم... منم همراهیش کردم... که یهو....
در خونه باز شد و مامان و بابامون وارد خونع شدن و منو. جین رو توی اون وضعیت درحال بوسیدن دیدن..... خیلی خجالت کشیده بودم برای همین خودمو تو بغل جین جا داده بودم... محکم بغلش کرده بودم و در گوشش گفتم..
میا: جین لطفا همینجوری بمون خیلی خجالت میکشم...
جین: باشه پرنسسم..
مامان جین: داشتین چیکار میکردین ها(خنده)
جین: خب راستش داشتیم فیلم ترسناک میدیدیم و میا ترسیده بود و اومد بغلم...
مامان جین: فقط بغل؟ عاها اوکیه
جین: خب.. را.. راس... راستش... عاممم
بابا جین: پسرم نمیخاد بهمون توضیح بدی... میا کجاست...
میا ویو: دستمو بالا اوردم و با خجالت گفتم
میا: من اینجام..
مامان میا: خب دیگه شما هم برید بخوابید فردا عروسیه ها....
میا: میشه از روم پاشی
جین: خب وقتی منو محکم بغل کردی چجوری پاشم؟
میا: عام ببخشید
میا ویو: سریع از پله ها رفتم بالا و رفتم اتاقم و رو تخت ولو شدم...
یا خود خدا الان چجوری اون بوسه رو به جین توضیح بدم... جین وارد اتاق شد و روی تخت کنار من دراز کشید و منو از پشت محکم تو بغلش فشرد...
میا: چی.. چیکار... م.. می.. میکنی...
جین: نمیتونم بغلت کنم...
میا: خب... میخاستم... درب. درباره ی چند دقیقه پیش باهات حرف بزنم... خب... راستش... اصن هیچکدوم از کار هام دست خودم نبود.... واقعا ببخشید
جین: هیشش اشکالی نداره بیب....
یه سوال دارم..
میا: بپرس؟
جین: منو دوست داری
میا: چ.. چ. چر.. چرا همچین.. س.. س.. سوا. سوالی... می.. میپرسی؟(لکنت)
جین: چون من دوستت دارم... خیلی دوستت دارم..از اولین باری که دیدمت عاشقت شدم...
میا ویو: وقتی جین گفت که منو دوست داره.... قلبم تند تند میزد.. توی اون لحضه من خوشبخت ترین ادم دنیا بودم... خیلیی خوشحال بودم... میخاستم از خوشحالی جیغ بزنم...
میا: خب راستش منم دوستت دارم..از اولین باری که دیدمت منم عاشقت شدم...(خجالت
جین: واقعااا(ذوق)
میا: اره(خجالت
جین: میا رو برگردوندم سمت خودم و کلی بوسیدمش و قلقلکش دادم و بعد از چند دقیقه توی بغل همدیگه خوابمون برد.....
حمایت کنید
شرط:
20 لایک
20 کامنت
«ازدواج اجباری....»
«درخواستی»
پارت: 8
میا ویو: جین نزاشت حرفمو کامل کنم و دوباره بوسیدتم... منم همراهیش کردم... که یهو....
در خونه باز شد و مامان و بابامون وارد خونع شدن و منو. جین رو توی اون وضعیت درحال بوسیدن دیدن..... خیلی خجالت کشیده بودم برای همین خودمو تو بغل جین جا داده بودم... محکم بغلش کرده بودم و در گوشش گفتم..
میا: جین لطفا همینجوری بمون خیلی خجالت میکشم...
جین: باشه پرنسسم..
مامان جین: داشتین چیکار میکردین ها(خنده)
جین: خب راستش داشتیم فیلم ترسناک میدیدیم و میا ترسیده بود و اومد بغلم...
مامان جین: فقط بغل؟ عاها اوکیه
جین: خب.. را.. راس... راستش... عاممم
بابا جین: پسرم نمیخاد بهمون توضیح بدی... میا کجاست...
میا ویو: دستمو بالا اوردم و با خجالت گفتم
میا: من اینجام..
مامان میا: خب دیگه شما هم برید بخوابید فردا عروسیه ها....
میا: میشه از روم پاشی
جین: خب وقتی منو محکم بغل کردی چجوری پاشم؟
میا: عام ببخشید
میا ویو: سریع از پله ها رفتم بالا و رفتم اتاقم و رو تخت ولو شدم...
یا خود خدا الان چجوری اون بوسه رو به جین توضیح بدم... جین وارد اتاق شد و روی تخت کنار من دراز کشید و منو از پشت محکم تو بغلش فشرد...
میا: چی.. چیکار... م.. می.. میکنی...
جین: نمیتونم بغلت کنم...
میا: خب... میخاستم... درب. درباره ی چند دقیقه پیش باهات حرف بزنم... خب... راستش... اصن هیچکدوم از کار هام دست خودم نبود.... واقعا ببخشید
جین: هیشش اشکالی نداره بیب....
یه سوال دارم..
میا: بپرس؟
جین: منو دوست داری
میا: چ.. چ. چر.. چرا همچین.. س.. س.. سوا. سوالی... می.. میپرسی؟(لکنت)
جین: چون من دوستت دارم... خیلی دوستت دارم..از اولین باری که دیدمت عاشقت شدم...
میا ویو: وقتی جین گفت که منو دوست داره.... قلبم تند تند میزد.. توی اون لحضه من خوشبخت ترین ادم دنیا بودم... خیلیی خوشحال بودم... میخاستم از خوشحالی جیغ بزنم...
میا: خب راستش منم دوستت دارم..از اولین باری که دیدمت منم عاشقت شدم...(خجالت
جین: واقعااا(ذوق)
میا: اره(خجالت
جین: میا رو برگردوندم سمت خودم و کلی بوسیدمش و قلقلکش دادم و بعد از چند دقیقه توی بغل همدیگه خوابمون برد.....
حمایت کنید
شرط:
20 لایک
20 کامنت
۱۴.۴k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.