شعرباران شاعر حمید مصدق

شعر«باران» شاعر «حمید مصدق»
وای باران
باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما
چه
کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
میپرد مرغ نگاهم تا دور

وای باران
باران
پر مرغان نگاهم را شست
خواب رویای فراموشیهاست
خواب را دریابم
که در آن دولت خاموشیهاست
من شکوفایی گل های امیدم را در رویا ها میبینم
و ندایی که به من میگوید
گر چه شب تاریک است

دل قوی دار
سحر نزدیک است
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن میبیندمهر در صبحدمان داس بدست
خرمن خواب مرا میچیند
آسمانها آبی
پر مرغان صداقت آبیست
دیده در آینه صبح تو را میبیند
از گریبان تو صبح صادق
می گشاید پر و بال
تو گل سرخ منی
تو گل یاس منی
تو چنان شبنم پاک سحری

نه
از آن پاک تری
تو بهاری
نه بهاران از توست
از تو میگیرد وام
هر بهار این همه زیبایی را
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ بهارانم تو #بخون
دیدگاه ها (۱)

شاعر مقاومت الجزایر«مفدی زکریا» که یکی از مهم‌ترین و بزرگ‌تر...

چه خوش بی ‌مهربانی هر دو سر بیکه یکسر مهربانی دردسر بیاگر مج...

کتاب «باغ آلبالو» اثری از «آنتوان چخوف»، نمایشنامه‌ای به ظاه...

«تولدی دیگر» «فروغ فرخزاد»ای شب از رؤیای تو رنگین شدهسینه از...

اینقدر زیبا نخند آیینه جادو می شودساده ی بی شیله پیله پر هیا...

🌹اعوذبالله من الشیطان رجیم🌺☘🌼بِسْمِ ألله ألرحْمنِ ألرَحيمْأل...

ما دهه شصتیا نسلی هستیم که درصورت بروز شیطنت بیش از حد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط