pt

#pt29
دخترک سرشو رو شونه کوک گذاشت و کوک شروع کرد به آهنگ خوندن در گوشه سوفیا تا آرومش کنه یه آهنگ ملایم در گوشه سوفیا خوند طولی نکشید سوفیا خوابش برد و بدنش از اون همه سردی کم کم گرم شد کوک بلند شد سوفیا رو برد تو اتاق و گذاشتش رو تخت کوک تا صبح بالا سر سوفیا بیدار بود و موهاش رو نوازش میکرد چون میدونست دخترکوچولوش چه روحیه ضعیف و آسیب پذیری داره بعد بلند شد دست و صورتشو شصت آجوما براش قهوه آورد قهوش رو خورد حاضر شد تا ببینه تقصیر کی بوده رفت و دوربین های مداربسته رو چک کرد که ببینه کی دیشب پاشو گذاشته تو عمارت ولی در این تعجب دوربین ها قطع بود و نتونستن چیزی پیدا کنن همون موقع گوشیش زنگ خورد و جواب داد
_چیشده آجوما
....ارباب زود بیاید خونه خانوم حالشون بد شده
_چی چش شده
....نمی‌دونم ارباب یه دفع قلبشونو گرفتن افتادن زمین به دکتر زنگ زدم
_باشه باشه اومدم
کوک گوشیشو قطع کرد و پاشو گذاشت رو گاز و به طرف عمارت حرکت کرد
....اومدید ارباب نمی‌دونم چشون شد حالشون خوب بود ولی یه دفع قلبشونو گرفتن افتادن الان دکتر تو اتاقه
کوک رفت سمت اتاق و واردش شد
......اوه ارباب تشریف آوردید
_حالش خوبه ؟(نگرانی)
کوک کنار سوفیا نشست و دستشو گرفت
....ایشون بخاطر شوک عصبی از رو ترس و استرس حمله قلبی بهشون دست داده
_چ چی حمله قلبی؟
...بله ولی خوشبختانه خدمتکارتون به موقع خبرداد وگرنه نمی‌دونستم چی میشه
_حالش خوب میشه؟
....بله ارباب ایشون زیادی قوی و محکمن من بیرون وایمیستم ارباب
_باشه
دیدگاه ها (۰)

#pt30دکتر بیرون رفت سوفیا آروم لایه چشش رو باز کرد +ک کوک ک ...

#pt31اون مرد ترمز ماشین پدر سوفیا رو برید وقتی اون سه تا در ...

#28_خجالت کشیدی؟+اومم نخیرم کوک به سوفیا نزدیکتر شد سوفیا هم...

#pt27ساعت ها گذشت کوک با حس نکردن چیزی تو بغلش از خواب پرید ...

پدر خوانده ...پارت نمی دونم چندویوتوی ماشین دیگه هیچ حرفی نز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط