mycharmingbully

#my_charming_bully
Part²⁸

(نکته اسم مین جه به لوسی تغییر میکنه)
و لوسی هستن

=جیمین مطمئن باش از حرفت پشیمون میشی
_به همین خیال باش
=راستی تو هم لیاقتت زنی مثل هاناست
_واقعاً خوشحالم که لیاقتم یه آدم با شخصیت و فهمیدست
گوشی هانا رو از دستش گرفتم و قطع کردم و بعد شماره هایون رو بلاک کردم
و بعدش هم حذف کردم
و دست هانا رو گرفتم
_: بیا بریم... بزار با همون جنده رفیق باشه
+من برام مهم نیست بیشتر نگران کوکم
_وای.. پاک یادم رفت
+میگم گوشی من حالت سیو شدن کال ها فعال بود (یعنی اینکه مکالما رد سیو میکنه)
_عالیه.... اینطوری اگه خواست باور نکنه.. اینو میزاریم براش
هوم بهتر نیست امشب بهش بگیم بیاد تو اتاق ما؟
_اوکی
+بریم؟!
_بریم...
داشتیم قدم میزدیم که به کوک زنگ زدم
_الو کوک
*جونم جمین شه
_امشب بیا اتاق ما
*اما امشب قراره از هایون خاستگاری کنم
(صدا رو میزاره رو آیفون)
_چی نشنیدم
*میگم امشب قراره از هایون خاستگاری کنم
+جونگکوک ما قراره... در.. رابطه با همین موضوع باهات حرف بزنیم
*چی... چیزی شده؟
_تو امشب بیا
*اما
_گفتم بیا...(عصبی)
*اوکی
_ساعت شیش منتظریم... راستی هایون رو دیدی حتی بهش سلام هم نکن مثل چی سرد باش
*آخه... باشه
_بای
*بای
_باورشم سخته به خاطر حرفای یه عوضی... همونقدر حسی هم که بهش داشتم رو از دست دادم
+پس دوسش داری(لبخند مصنوعی)
_نکنه دوسم داری؟(اومد جلو صورتش)
+بکش عقب
_یاااا میدونم
+چ.. چی.. و؟
_اینکه دوسم داری
+تو از کجا... یعنی کی گفته که من دوست دارم
_همون هرزه
+هرزه؟!!... هایون رو میگی
_هوم
+خب... میدونم نسبت بهم هیچ حسی نداری
خب طبیعیه منو و یه زمانی از هم بدمون میومد...
_انقدر واسه خودت ندوز و نبر
+چی؟
_خب... منم دوست دارم
+(وایمیسته)
_چیشد...
+هی.. هیچی
_یعنی منو تو الان.. میتونیم(نزدیک هانا میشه و دستشو رو گونش میزاره)
باهم دیگه باشیم؟
+خب... خب... باشه... ولی کسی نفهمه..
_چرا؟
+به خاطر حال جانگکوک
_باشه 🙂
_آه... یه بوس به ما نمیدی
+همین الان بهت گفتم.. نمیخوام کسی بفهمه
_پس..... بریم هتل
+بریم
_بدوووووو
+آییییی پام درد میگیرهههه
_مهم هتله بدوووو
سریع به سمت هتل رفتیم
ساعت پنج بود و ساعت 6 جونگکوک میومد
لبم رو کوبیدم به لبش و مک محکم میزدم و اونم هم راهیم میکرد... بعد چند دقیقه با کم بود نفس از هم جدا شدیم که گفت
+جی.. جیمی.. ن .. بدو... اتاق.. رو مرتب... کن الان میاد(نفس نفس)
_چشم
اتاق رو مرتب کردیم.که صدای در ما رو به سمت در برگردوند
که هانا گفت
+جیمین لبت و پاک کن
_چی..
+رژ لبم پخش شده
سریع پاکش کردم
هانا رفت در رو باز کرد
_+سلام
*سلام
خب نمیگید چی شده جون به لبم کردین
_خب... چیزه... هانا
+یه سوال... هایون برگشته خونه؟
*ن..(صدای نوتیف)

جونگکوک ویو
نوتیف رو باز کردم که دیدم هایون زیر کای
حالم بد شد چشمم سیاهی رفت
دیدگاه ها (۱)

#my_charming_bullypart ²⁸سرم گیج می رفت حالم بد بود چشمام سی...

#my_charming_bullyPart²⁹*من... میرم... یکم هوا بخورم_تنهایی ...

#my_charming_bullypart²⁷_برو بینیم بچه پر رووووو جونگکوک ویو...

#my_charming_bullypart²⁶=چیشده؟ +هیسسسسسس=ها؟ +جوم جان چانیو...

پارت ۸۱

✨وکالت عشق✨#part2 همینجوری داشتم با خودم حرف میزدم که یهو خو...

پسر کوچولوی من پارت : ۱۰ویو ته : لوسی : چیییییی ؟ چراغ رو رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط