از اونجا دور شد و بعد از کمی راه رفتن هیا دستش رو جدا کرد
از اونجا دور شد و بعد از کمی راه رفتن هیا دستش رو جدا کرد
_من از همه ی آدما دوری می کنم(با ادا می گه)پس من داشتم با اون دختره هر هر می کردم
به لحنش خندید و سرش رو به دو طرف تکون داد
_اوکی حسودی می کنی؟
ابروش رو بالا انداخت و هیا برگشت و تو چشماش زل زد
_آره من حسودم در برار تو حسودم خب که چی؟
کوک بهش نزدیک تر شد و تنها چند میلی متر با صورتش فاصله داشت
_واقعا؟
به لب هاش و بعد چشماش که عصبی نگاهش می کرد نگاه کرد
ناگهان عقب کشید و زد زیر خنده
_اوکی معذرت می خوام
هیا بدون توجه به سمت استخر رفت یه آب تنی بعد ورزش حال می داد
همونطور که دستاش رو لبه ی استخر گذاشته بود به کوک نگاه می کرد که روی یکی از صندلی ها لم داده بود
پسری به سمتش اومد با دقت کردن توی صورتش متوجه هویتش شد
مین لی دوست صمیمش در اکیپ
_مین لی!
_اوه ببین کی اینجاست!
نزدیک شد و دستش رو نوازش بار روی موهاش کشید
_با کی هستی؟
کوک با عصبانیت و زبونی که مدام به گونش فشرده می شد نگاهشون می کرد
هوفف اصلا چرا عصبانی شده بود!
هیا فقط دوستی احمق بود دیگه حالا رابطشم به اون ربط نداشت
ولی کوک اصلا نمیتونست تحمل کنه
وقتی نگاه پسر روش افتاد از جاش بلند شد و با لبخندی ترسناک به سمتشون رفت
داخل استخر شد و به سمت هیا رفت
دستش رو روی شونش گذاشت
_هیا معروفی نمی کنی؟
هیا با تعجب به کوک و مین لی که نگاه های خیره ای به هم داشتن نگاه می کرد
_اوه دوست صمیمیم مین لی ایشونم...
_کوک، جونگ کوک
کوک وسط حرفش پرید
_البته تو جونگ کوک بگو کوک فقط برای افرادین که لیاقت دارن
مین لی خندید و بعد این هیا بود که تصمیم گرفت اون نگاه ها رو جمع کنه
کوک چش بود واقعا این رفتار بعید بود
_اوکی ما داشتیم می رفتیم خداحافظ بعداً می بینمت
دست کوک رو گرفت و با هم خارج شدن
(۳روز بعد)
از اون روز توی استخر وقت ملاقات با کوک رو نداشته بود و فقط بهش پیام می داد چون مجبور بود برای کارش به قسمتی از جیجو بره
گوشیش رو برداشت تا به کوک زنگ بزنه اول نفری که دوست داشت ببینتش کوک بود
البته شاید الان روی خوش نشون می داد
ولی نزدیک به هفته ی افسردگیش بود
(دلم برات تنگ شده دارم میام)
...
#بی تی اس
_من از همه ی آدما دوری می کنم(با ادا می گه)پس من داشتم با اون دختره هر هر می کردم
به لحنش خندید و سرش رو به دو طرف تکون داد
_اوکی حسودی می کنی؟
ابروش رو بالا انداخت و هیا برگشت و تو چشماش زل زد
_آره من حسودم در برار تو حسودم خب که چی؟
کوک بهش نزدیک تر شد و تنها چند میلی متر با صورتش فاصله داشت
_واقعا؟
به لب هاش و بعد چشماش که عصبی نگاهش می کرد نگاه کرد
ناگهان عقب کشید و زد زیر خنده
_اوکی معذرت می خوام
هیا بدون توجه به سمت استخر رفت یه آب تنی بعد ورزش حال می داد
همونطور که دستاش رو لبه ی استخر گذاشته بود به کوک نگاه می کرد که روی یکی از صندلی ها لم داده بود
پسری به سمتش اومد با دقت کردن توی صورتش متوجه هویتش شد
مین لی دوست صمیمش در اکیپ
_مین لی!
_اوه ببین کی اینجاست!
نزدیک شد و دستش رو نوازش بار روی موهاش کشید
_با کی هستی؟
کوک با عصبانیت و زبونی که مدام به گونش فشرده می شد نگاهشون می کرد
هوفف اصلا چرا عصبانی شده بود!
هیا فقط دوستی احمق بود دیگه حالا رابطشم به اون ربط نداشت
ولی کوک اصلا نمیتونست تحمل کنه
وقتی نگاه پسر روش افتاد از جاش بلند شد و با لبخندی ترسناک به سمتشون رفت
داخل استخر شد و به سمت هیا رفت
دستش رو روی شونش گذاشت
_هیا معروفی نمی کنی؟
هیا با تعجب به کوک و مین لی که نگاه های خیره ای به هم داشتن نگاه می کرد
_اوه دوست صمیمیم مین لی ایشونم...
_کوک، جونگ کوک
کوک وسط حرفش پرید
_البته تو جونگ کوک بگو کوک فقط برای افرادین که لیاقت دارن
مین لی خندید و بعد این هیا بود که تصمیم گرفت اون نگاه ها رو جمع کنه
کوک چش بود واقعا این رفتار بعید بود
_اوکی ما داشتیم می رفتیم خداحافظ بعداً می بینمت
دست کوک رو گرفت و با هم خارج شدن
(۳روز بعد)
از اون روز توی استخر وقت ملاقات با کوک رو نداشته بود و فقط بهش پیام می داد چون مجبور بود برای کارش به قسمتی از جیجو بره
گوشیش رو برداشت تا به کوک زنگ بزنه اول نفری که دوست داشت ببینتش کوک بود
البته شاید الان روی خوش نشون می داد
ولی نزدیک به هفته ی افسردگیش بود
(دلم برات تنگ شده دارم میام)
...
#بی تی اس
۴.۶k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.