نفرتی که تبدیل به عشق شد
نفرتی که تبدیل به عشق شد
P7
(ویو کوک)
حولش رو از روی تخت برداشتم در حمام رو که باز کردم شکی بهش وارد شد وقتی چشمم یه سینه های برهنه اش افتاد آتشی درونم شروع به سوختن کرد
با دست های ظریفش جلوی سینه هاشو گرفت و با صدای نازکش شروع به حرف زدن کرد
(تعجب و ترس) چ....چرا.....شما....ا...آوردید ...؟
بعد گفتن حرفش رفتم داخل و در رو بستم بیشتر تعجب کرد سعی داشت با دستهایش بدن برهنه اش رو بپوشونه رفتم جلو و دو تا دستش رو گرفتم و به بالای سرش هدایت کردم توی یه حرکت لبای به رنگ گیلاسش رو بوسیدم شروع به مکیدن کردم
آنقدر خوشمزه بود که دوست نداشتم ازش جدا بشم
میدونم کمه ولی دفعه بعد بیشتر میزارم
..........
کسی حمایت نکرد ولی گذاشتم😥
P7
(ویو کوک)
حولش رو از روی تخت برداشتم در حمام رو که باز کردم شکی بهش وارد شد وقتی چشمم یه سینه های برهنه اش افتاد آتشی درونم شروع به سوختن کرد
با دست های ظریفش جلوی سینه هاشو گرفت و با صدای نازکش شروع به حرف زدن کرد
(تعجب و ترس) چ....چرا.....شما....ا...آوردید ...؟
بعد گفتن حرفش رفتم داخل و در رو بستم بیشتر تعجب کرد سعی داشت با دستهایش بدن برهنه اش رو بپوشونه رفتم جلو و دو تا دستش رو گرفتم و به بالای سرش هدایت کردم توی یه حرکت لبای به رنگ گیلاسش رو بوسیدم شروع به مکیدن کردم
آنقدر خوشمزه بود که دوست نداشتم ازش جدا بشم
میدونم کمه ولی دفعه بعد بیشتر میزارم
..........
کسی حمایت نکرد ولی گذاشتم😥
۵.۱k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.