عشق مافیایی
عشق مافیایی
part=26
دیدم کوک نشسته فیلم میبینه بهش خبر و دادم
_مبارکت باشه 😂
+ممنانم 😂
_ایشالله بعد عروسی خودمون
+ایشا... تو من و کشتییی با عروسی
_*خنده خرگوشی*(کوچولووووولعتلبتدببدریل)
(روز عروسی ماریا و یونگی)
ویو کاترین
رفتیم عروسی من از قبل ماریا رو دیده بودم خیلی خوشگل شده بود ولی یونگی ندیده بودم
با کوک ب سمت سالن رفتیم وارد ک شدیم رفتیم سلام کردیم ب مامان بابام و بقیه بعدشم رفتیم سر میزمون بعد 5 مین 2 تا دختر توجهم و جلب کردن
+کوک اون دختره اشنا میزنه
کوک نگاهش کرد
_اون ک لیاناس
+چیییی
+اینجا چیکار داره
_نمیدونم والا
سعی کردم خیلی توجه نکنم بهشون بعد 15 مین ماریا و یونگی اومدن
+وای خدا چقد بهم میان اخه🥺
بعد رفتن سر میز عروسی
(علامت عاقد§)
§خانم پارک ماریا ایا اقای مین یونگی رو ب عنوان همسر خود قبول میکنید
€بله
§ و شما اقای مین یونگی ایا خانم پارک ماریا رو ب عنوان همسر خود قبول میکنید
(علامت یونگی[)
[بله
§من اکنون شما را زن و شوهر اعلام میکنم
(بعدشم 💋اوهوم)
براشون دست زدیم
بعدش دیدم اون دختره ک بغل لیانا بود اومد پیش کوک
(علامت؛)
؛ سلام *با ناز عشوه*
_سلام*خیلی خشک و بی احساس*
وای این دختره نچسب دیگه کیه(تو ذهنش)
+بیخشید شما؟
دختره با چشم غره ای نگام کرد
؛ ا. ت هستم دوست لیانا*با لحن پروعانه ای)
؛ و شما؟
+منم مین..
کوک پرید وسط حرفم و دستش و دور کمرم حلقه کرد چسبوندم ب خودش
_جئون کاترین یا بهتره بگم همسرم
دختره خیلی جوش اورده بود
؛ اها
بعدشم رفت پیش لیانا انگار جر و بحثشون شد و بعدم دختره یا همون ا. ت رفت
ویو کوک
خیل دختره نچسبی بود وقتی بهش گفتم کاترین زنمه فشاری شد و رفت بعد چند دقیقه ماریا اومد پیش من و کاترین بهش تبریک گفتم تشکر کرد و کاترین و با خودش برد..
ویو کاترین
دیدم ماریا اومد پیشم کوک بهش تبریک گفت و بعد تشکرش من و برد سمت میز لیانا
€کاترین لیانا.......
خماریییــــــــــــــــــی لالالاییی لالاییییی😌😂
شرطا
19لایک
18کامنت
🦋💙
part=26
دیدم کوک نشسته فیلم میبینه بهش خبر و دادم
_مبارکت باشه 😂
+ممنانم 😂
_ایشالله بعد عروسی خودمون
+ایشا... تو من و کشتییی با عروسی
_*خنده خرگوشی*(کوچولووووولعتلبتدببدریل)
(روز عروسی ماریا و یونگی)
ویو کاترین
رفتیم عروسی من از قبل ماریا رو دیده بودم خیلی خوشگل شده بود ولی یونگی ندیده بودم
با کوک ب سمت سالن رفتیم وارد ک شدیم رفتیم سلام کردیم ب مامان بابام و بقیه بعدشم رفتیم سر میزمون بعد 5 مین 2 تا دختر توجهم و جلب کردن
+کوک اون دختره اشنا میزنه
کوک نگاهش کرد
_اون ک لیاناس
+چیییی
+اینجا چیکار داره
_نمیدونم والا
سعی کردم خیلی توجه نکنم بهشون بعد 15 مین ماریا و یونگی اومدن
+وای خدا چقد بهم میان اخه🥺
بعد رفتن سر میز عروسی
(علامت عاقد§)
§خانم پارک ماریا ایا اقای مین یونگی رو ب عنوان همسر خود قبول میکنید
€بله
§ و شما اقای مین یونگی ایا خانم پارک ماریا رو ب عنوان همسر خود قبول میکنید
(علامت یونگی[)
[بله
§من اکنون شما را زن و شوهر اعلام میکنم
(بعدشم 💋اوهوم)
براشون دست زدیم
بعدش دیدم اون دختره ک بغل لیانا بود اومد پیش کوک
(علامت؛)
؛ سلام *با ناز عشوه*
_سلام*خیلی خشک و بی احساس*
وای این دختره نچسب دیگه کیه(تو ذهنش)
+بیخشید شما؟
دختره با چشم غره ای نگام کرد
؛ ا. ت هستم دوست لیانا*با لحن پروعانه ای)
؛ و شما؟
+منم مین..
کوک پرید وسط حرفم و دستش و دور کمرم حلقه کرد چسبوندم ب خودش
_جئون کاترین یا بهتره بگم همسرم
دختره خیلی جوش اورده بود
؛ اها
بعدشم رفت پیش لیانا انگار جر و بحثشون شد و بعدم دختره یا همون ا. ت رفت
ویو کوک
خیل دختره نچسبی بود وقتی بهش گفتم کاترین زنمه فشاری شد و رفت بعد چند دقیقه ماریا اومد پیش من و کاترین بهش تبریک گفتم تشکر کرد و کاترین و با خودش برد..
ویو کاترین
دیدم ماریا اومد پیشم کوک بهش تبریک گفت و بعد تشکرش من و برد سمت میز لیانا
€کاترین لیانا.......
خماریییــــــــــــــــــی لالالاییی لالاییییی😌😂
شرطا
19لایک
18کامنت
🦋💙
۷.۱k
۰۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.