عشق مافیایی
عشق مافیایی
Part=27
€کاترین لیانا دوستمه و ی 2 ماهه باهاش اشنا شدم و لیانا کاترین دوسته 10 سالم
ذهن +(چیییی ودف یعنی این هرزه دوست ماریاسسسس)
(علامتا رو یادم نییی علامت جدید لیانا•)
•خوشبختم*پوزخند شیطانی* دستش و اورد جلو تا دست بده
بهش دست ندادم
+ماریا میشه باهات صحبت کنم
دستش و لیانا برد عقب
€البته ببخشید لیانا
•مشکلی نیست
رفتیم با ماریا اون طرف
+ماری میدونی این کیه باهاش دوست شدی
€نه کیه مگ؟
+ ی هرزه دوست دختر قبلیه کوکه ک هنوز چشمش دنباله کوکه
€از کجا مطمئنی؟
+ودف با چشای خودم دیدم اومد تو خونه کوک و زر زر اضافی کرد
+کاترین اگر تونستی ثابت کنی باهاش دوستیمو تموم میکنم
راستش یکم دلم گرفت یعنی بعد 10 سال بهم اعتماد داره ک میگه ثابتش کن ولی ب روی خودم نیووردم
+باشه، الانم انگار ن انگار چیزی بهت گفتم
€اوکی
برگشتیم پیش لیانا
€ببخشید
•نه مهم نی
+راستی لیانا جان دوستت کجا رفت؟
•اها دوستم براش کاری پیش اومد رفت
+(باشه بابا تو راس میگی) تو دلش
+اوهوم
ماریا بیا بریم پیش خانوادت بهشون سلام کنم حواسم نبود
€باشه کاترین بریم، از خودت پذیرایی کن لیانا
•باشه ممنون فعلا
+€فعلا
رفتیم ب خانواده ماریا سلام کردیم (گایز ب کوکم گفت بیاد تا باهم برن)
بعد کلی رقصیدن رفتم دستشویی تا ارایشم و درست کنم ک دیدم لیانا اومد
•فک کردی نمیدونم نقشت چیه هرزه کوچولو؟
+چی داری برای خودت میگی؟ اسم خودتم روی من نزار
•فک کردی میزارم من و پیش ماریا خراب نه هرزه کوچولو نمیزارم این نقشم و خراب کنی وقتی فهمیدم ماریا دوست توعه باهاش دوست شدم تا هم ازت بگیرمش هم از طریق اون تورو نابود کنم راستی اون ا. ت هم من فرستادم تا کوک و ازت بگیره ولی عرضش و نداشت و نمیتونی شکستم بدی
+فک کردی میتونی نابودم کنی و شکست نخوری؟*میاد جلو تر*
•*خنده عصبی*معلومه
+ولی تو الانشم شکست خوردی
گوشیم و بهش نشون دادم
+صدات و ضبط کردم هرزه کوچولو
لیانا ریده بود ب خودش
•چ.. چی
+بازی خوبی بود فعلا
لوازمم و برداشتم و ی تنه بهش زدم و رفتم بیرون..
ویو نویسنده
اون شب شب عالی بود وقتی مهمونی تموم شد کاترین و کوک رفتن پیش یونگی و ماریا تبریک بهشون گفتن وقتی یونگی داشت با کوک حرف میزد ماریا رو کشید کنار و صدا ضبط شده لیانا رو براش گذاشت و ماریا ب کاترین گفت ببخشید حرفت و باور نکردم بعدم بغلش کرد و کاترین گفت مهم نیست و رفت سمت یونگی و بغلش کرد براشون ارزوی خوشبختی کردن و از بقیه(مامان بابای کاترین و فامیلای ماریا) خداحافظی کردن و رفتن..
شرطا
18 لایک
10کامنت
🫂🫰🏻
Part=27
€کاترین لیانا دوستمه و ی 2 ماهه باهاش اشنا شدم و لیانا کاترین دوسته 10 سالم
ذهن +(چیییی ودف یعنی این هرزه دوست ماریاسسسس)
(علامتا رو یادم نییی علامت جدید لیانا•)
•خوشبختم*پوزخند شیطانی* دستش و اورد جلو تا دست بده
بهش دست ندادم
+ماریا میشه باهات صحبت کنم
دستش و لیانا برد عقب
€البته ببخشید لیانا
•مشکلی نیست
رفتیم با ماریا اون طرف
+ماری میدونی این کیه باهاش دوست شدی
€نه کیه مگ؟
+ ی هرزه دوست دختر قبلیه کوکه ک هنوز چشمش دنباله کوکه
€از کجا مطمئنی؟
+ودف با چشای خودم دیدم اومد تو خونه کوک و زر زر اضافی کرد
+کاترین اگر تونستی ثابت کنی باهاش دوستیمو تموم میکنم
راستش یکم دلم گرفت یعنی بعد 10 سال بهم اعتماد داره ک میگه ثابتش کن ولی ب روی خودم نیووردم
+باشه، الانم انگار ن انگار چیزی بهت گفتم
€اوکی
برگشتیم پیش لیانا
€ببخشید
•نه مهم نی
+راستی لیانا جان دوستت کجا رفت؟
•اها دوستم براش کاری پیش اومد رفت
+(باشه بابا تو راس میگی) تو دلش
+اوهوم
ماریا بیا بریم پیش خانوادت بهشون سلام کنم حواسم نبود
€باشه کاترین بریم، از خودت پذیرایی کن لیانا
•باشه ممنون فعلا
+€فعلا
رفتیم ب خانواده ماریا سلام کردیم (گایز ب کوکم گفت بیاد تا باهم برن)
بعد کلی رقصیدن رفتم دستشویی تا ارایشم و درست کنم ک دیدم لیانا اومد
•فک کردی نمیدونم نقشت چیه هرزه کوچولو؟
+چی داری برای خودت میگی؟ اسم خودتم روی من نزار
•فک کردی میزارم من و پیش ماریا خراب نه هرزه کوچولو نمیزارم این نقشم و خراب کنی وقتی فهمیدم ماریا دوست توعه باهاش دوست شدم تا هم ازت بگیرمش هم از طریق اون تورو نابود کنم راستی اون ا. ت هم من فرستادم تا کوک و ازت بگیره ولی عرضش و نداشت و نمیتونی شکستم بدی
+فک کردی میتونی نابودم کنی و شکست نخوری؟*میاد جلو تر*
•*خنده عصبی*معلومه
+ولی تو الانشم شکست خوردی
گوشیم و بهش نشون دادم
+صدات و ضبط کردم هرزه کوچولو
لیانا ریده بود ب خودش
•چ.. چی
+بازی خوبی بود فعلا
لوازمم و برداشتم و ی تنه بهش زدم و رفتم بیرون..
ویو نویسنده
اون شب شب عالی بود وقتی مهمونی تموم شد کاترین و کوک رفتن پیش یونگی و ماریا تبریک بهشون گفتن وقتی یونگی داشت با کوک حرف میزد ماریا رو کشید کنار و صدا ضبط شده لیانا رو براش گذاشت و ماریا ب کاترین گفت ببخشید حرفت و باور نکردم بعدم بغلش کرد و کاترین گفت مهم نیست و رفت سمت یونگی و بغلش کرد براشون ارزوی خوشبختی کردن و از بقیه(مامان بابای کاترین و فامیلای ماریا) خداحافظی کردن و رفتن..
شرطا
18 لایک
10کامنت
🫂🫰🏻
۷.۸k
۱۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.