زمستانی که شش دانگش را

زمستانی که شش دانگش را
سّند زده ام به گرمای نگاهت
به آواز ِسکوتت
به اشکها و لبخندهایت
به آغوش ِ امنت برای من
در آینه ی ایامی که به کام دلم میچرخد
پرشور
مهربان
همراهم بمان
بی ریا و بی همتا
زمستان فصلی که پایان تمام تردید هاست
بین رفتن ها و ماندن ها
فصل دلگرمیهای عاشقانه
تا ته قصه ی شب بیداری
با گل بوسه های سکوت و وسوسه
با نرگس های بی تاب از برای دلدادگی
وبابونه هایی که یک فصل زندگی را
با خیال راحت نقش می زنند
در خاطرات ِمن و تو

#باران_کریمی_آرپناهی
۱۳۹۹/۰۹/۱۴

#love #عشق #عاشقانه #خاصترین #تکست_خاص #تکست_ناب
دیدگاه ها (۹۸)

حالا بخند...‌ مرگِ من بخند... بیشتر... یکم بیشتر..‌. آهااان ...

سال‌هاست وقت خداحافظی می‌گوید: «می‌بینمت»؛ «خداحافظ» نمی‌گوی...

﷽دعای حاج قاسم که مستجاب شد!خدایا عاقبت ما را ختم به شهادت ک...

فاطمه جانسنگ‏ها بر سوگ تو ندبه می‏خوانندامشب، جای تو در خانه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط