سالهاست وقت خداحافظی میگوید میبینمت خداحافظ نمی

سال‌هاست وقت خداحافظی می‌گوید: «می‌بینمت»؛ «خداحافظ» نمی‌گوید.
با گفتن می‌بینمت قول و قرار دیدار بعدی را می‌گذارد انگار. یک طوری که ته دلت قرص می‌شود به دوباره دیدنش.
سفر که باشد زنگ می‌زند و می‌پرسد:
«مراقب خودت که هستی؟!» یک طوری که اگر مواظب خودت هم نباشی عذاب وجدان می‌گیری و سعی می‌کنی به مراقبت.
هیچ‌وقت نمی‌گوید: «دوستت دارم...»، تاکید می‌کند که: «می‌دانی که دوستت دارم...» یک جوری که از هر دوستت دارمی قشنگ‌تر است.
بعضی آدم‌ها حرف نمی‌زنند، با کلمات بازی می‌کنند، راحت خرج‌شان نمی‌کنند.
شعرشان می‌کنند، دلنشین‌تر، مهربان‌تر حتی. مادری می‌کنند برای کلمات.

مثل مادر؛ همین امروز صبح، با موهای سفید نقره‌ای‌اش، وقتی مهربان نگاهم کرد و گفت: «تو که اینجا باشی پیر نمی‌شوم...»
خصلت مادرها همین است گویا، بلدند شعر کنند جملات را.

#مریم‌_سمیع‌زادگان

۱۳۹۹/۱۱/۱۷
دیدگاه ها (۷۳)

میگه: "پیشونیم داغ شده حالم خوب نیست" میگم: "میام تب به تب ک...

عزیز میگه : خوشگلی فقط مال چند هفته‌ی اول زندگیه، میگه مهم ن...

حالا بخند...‌ مرگِ من بخند... بیشتر... یکم بیشتر..‌. آهااان ...

زمستانی که شش دانگش را سّند زده ام به گرمای نگاهت به آواز ِس...

دوپارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط