ارباب ثرورت(پارت اول)
گایز این یه وانشات چند پارتی از شوگاس
#درخواستی
قرار بود بخاطر شرطی که با طلب کار های پدرم بسته بودم بزرگترین ارباب ثروت کره رو بکشم
مین یونگی!
منی که قرار بود به عنوان یه کارمند ساده به شرکتش برم بکشمش اونم با قویترین ضهری که حتی پوست کلفت ترین آدمم از پا در میاورد چه برسه به اون بچه خرپول مامانی
مطمئن بودم اونم مثل بقیه بچه پولدارا لوسه ولی وقتی دیدمش تمام تصوراتم ازش نابود شد
مثل اینکه اون پوست کلف تر از خیالات من بود
نه به اون مردنی های پولدار نه به اینکه مطمئن بودم میتونه با یه دستش تمام ستون فقرات منو بشکنه ولی خوب اون نمیدونست قراره به دست من کشته بشه خب ولی نباید به این زودیا میکشتمش اونموقع همه بهم مضنون میشدن قراره دو ماه بعد با دستای خودم با ضهری که قراره تو قهوه تلخش بریزم و اخرین تلخی عمرش باشه کشته بشه....
جلوی در اتاقش ایستادم و در زدم بهم اجازه ورود داد
وارد شدم و تعظیمی کردم و گفتم
& من کیم ا/ت هستم و کارمند جدیدتون هستم اقا
* خوبه
مشخصات کامل بده
اهل کجایی و چندسالته و چرا اومدی
& چشم
از شهر بوسان برای کار به سئول اومدم و ۲۵ سالمه
* اوکی
منو که میشناسی؟
& بله شما بزرگترین ارباب پول کره اید و اسمتون مین یونگیه
* خب الان چرا اومدی؟
& اومدم خودمو بهتون معرفی کنم و ازتون بپرسم قراره من اینجا چیکار کنم؟
(هه ساده میخواستم ببینم چقدر پوست کلفتی و این ضهر میتونه زمین بزنتت یا نه؟)
* تو قراره منشی من باشی
& چ...چی چی؟
یع....نی چشم
* چرا وایستادی؟
کارتو شروع کن
و راهنمایی کرد پشت میزی که حدودا ۶ متر باهاش فاصله داشت بشینم و منم اطاعت کردم و رفتم نشستم
* برای امروز بعد از ساعت۸ هیچ برنامه ای برام نزار
& چشم
اسکی ممنوع
#درخواستی
قرار بود بخاطر شرطی که با طلب کار های پدرم بسته بودم بزرگترین ارباب ثروت کره رو بکشم
مین یونگی!
منی که قرار بود به عنوان یه کارمند ساده به شرکتش برم بکشمش اونم با قویترین ضهری که حتی پوست کلفت ترین آدمم از پا در میاورد چه برسه به اون بچه خرپول مامانی
مطمئن بودم اونم مثل بقیه بچه پولدارا لوسه ولی وقتی دیدمش تمام تصوراتم ازش نابود شد
مثل اینکه اون پوست کلف تر از خیالات من بود
نه به اون مردنی های پولدار نه به اینکه مطمئن بودم میتونه با یه دستش تمام ستون فقرات منو بشکنه ولی خوب اون نمیدونست قراره به دست من کشته بشه خب ولی نباید به این زودیا میکشتمش اونموقع همه بهم مضنون میشدن قراره دو ماه بعد با دستای خودم با ضهری که قراره تو قهوه تلخش بریزم و اخرین تلخی عمرش باشه کشته بشه....
جلوی در اتاقش ایستادم و در زدم بهم اجازه ورود داد
وارد شدم و تعظیمی کردم و گفتم
& من کیم ا/ت هستم و کارمند جدیدتون هستم اقا
* خوبه
مشخصات کامل بده
اهل کجایی و چندسالته و چرا اومدی
& چشم
از شهر بوسان برای کار به سئول اومدم و ۲۵ سالمه
* اوکی
منو که میشناسی؟
& بله شما بزرگترین ارباب پول کره اید و اسمتون مین یونگیه
* خب الان چرا اومدی؟
& اومدم خودمو بهتون معرفی کنم و ازتون بپرسم قراره من اینجا چیکار کنم؟
(هه ساده میخواستم ببینم چقدر پوست کلفتی و این ضهر میتونه زمین بزنتت یا نه؟)
* تو قراره منشی من باشی
& چ...چی چی؟
یع....نی چشم
* چرا وایستادی؟
کارتو شروع کن
و راهنمایی کرد پشت میزی که حدودا ۶ متر باهاش فاصله داشت بشینم و منم اطاعت کردم و رفتم نشستم
* برای امروز بعد از ساعت۸ هیچ برنامه ای برام نزار
& چشم
اسکی ممنوع
۴۶.۱k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.