ارباب ثروت(پارت دوم)
باورم نمیشد دوماه به این زودی سپری شد
نمیخواستم اینو باور کنم ولی من عاشق کسی شده بودم که قراره همین امروز بکشمش ولی چطور؟
نه من نمیتونستم ولی بخاطر پدرم
مجبور بودم
نه من نمیتونستم نه نه
تو همین فکرا بودم که مین یونگی یا بهتر بگم شوگا وارد دفترش شد و بهم سلام کرد و گفت
* منشی زیباروی ما در چه فکریه که به ما اهمیت نمیدهد؟
از اینطور حرف زدناش خیلی خوشم میومد ولی باورم نمیشد قراره دیگه این حرفاشو
این کلماتشو نشونم
شاید بهتر بود بهش بگم ولی نه اونموقع اونا هم منو میکشتن هم پدرمو
خودمو سریع جمع کردم و گفتم
& ب...بخش..ید داشتم ب..ه قرار.. عصرتون فکر میکردم
* کنسلش کن
& چ...چی؟
* ک ن س ل ش کن
& چ..چشم
من چرت اینطوری شده بودم؟
انگار از یه چیزی ترسیدی بودم اما از چی؟
* ا/ت
& بله اقا؟
* امروز وقتت ازاده؟
& بله
* میای خونه من؟
& چ...چی؟
ی...عن...ی چر...ا؟
* خب میخوام منشی وفادارمو به یه عصرونه یونگی پز دعوت کنم از نظر تو مشکلی داره
& نه آقا ولی اخه...
* ولی و اخه نداریم
بعد از اینکه وقت اداری تموم شد باهم با ماشین من به خونه من میریم
باشه؟
& چ...شم
ولی این ممکن نبود
قرار بود بکشمش ولی نمیتونستم اما مجبور بودم
و الان خودش راه رو برام باز کرد و منو به خونش دعوت کرد ولی من نباید از این اعتمادش سو استفاده کنه.
اصلا صبرکن چرا تا حالا از رئیس نپرسیدم چرا مین یونگی؟
شاید کینه ای ازش داره ولی چه کینه ای؟
اسکی ممنوع
نمیخواستم اینو باور کنم ولی من عاشق کسی شده بودم که قراره همین امروز بکشمش ولی چطور؟
نه من نمیتونستم ولی بخاطر پدرم
مجبور بودم
نه من نمیتونستم نه نه
تو همین فکرا بودم که مین یونگی یا بهتر بگم شوگا وارد دفترش شد و بهم سلام کرد و گفت
* منشی زیباروی ما در چه فکریه که به ما اهمیت نمیدهد؟
از اینطور حرف زدناش خیلی خوشم میومد ولی باورم نمیشد قراره دیگه این حرفاشو
این کلماتشو نشونم
شاید بهتر بود بهش بگم ولی نه اونموقع اونا هم منو میکشتن هم پدرمو
خودمو سریع جمع کردم و گفتم
& ب...بخش..ید داشتم ب..ه قرار.. عصرتون فکر میکردم
* کنسلش کن
& چ...چی؟
* ک ن س ل ش کن
& چ..چشم
من چرت اینطوری شده بودم؟
انگار از یه چیزی ترسیدی بودم اما از چی؟
* ا/ت
& بله اقا؟
* امروز وقتت ازاده؟
& بله
* میای خونه من؟
& چ...چی؟
ی...عن...ی چر...ا؟
* خب میخوام منشی وفادارمو به یه عصرونه یونگی پز دعوت کنم از نظر تو مشکلی داره
& نه آقا ولی اخه...
* ولی و اخه نداریم
بعد از اینکه وقت اداری تموم شد باهم با ماشین من به خونه من میریم
باشه؟
& چ...شم
ولی این ممکن نبود
قرار بود بکشمش ولی نمیتونستم اما مجبور بودم
و الان خودش راه رو برام باز کرد و منو به خونش دعوت کرد ولی من نباید از این اعتمادش سو استفاده کنه.
اصلا صبرکن چرا تا حالا از رئیس نپرسیدم چرا مین یونگی؟
شاید کینه ای ازش داره ولی چه کینه ای؟
اسکی ممنوع
۱۸.۷k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.