شراب سرخ پارت ۸۳
شراب سرخ پارت ۸۳
#red_wine🍷
واقعا کشتن اونا اینقدر سخت نبود!!
اما بی احتیاطی ما موجب شد جین تیر بخورد..
این یک تاسف بزرگ بود برای منی که اسمم را تایگر نامیده بودند.
فاکی زیر لب گفتم و به جک و جیمین سپردم تمام کارخانه را بگردن..
یونگی وقتی موقعیت را امن دید جلو امد اما با دیدن چهار نفری که حالا بدرک فرستاده شده بودند، به خودش لرزید.
یونگی من منی کرد... اما چیزی نگفت..
از گشت و گذار و چهرههای عصبی و نگران جک و جیمین بو بردم که کسی جز این چهار تا نخاله در کارخانه نبوده..
با افتادن چشمم به پارچه خونین جلو رفتم و او را برداشتم..
کاش نبود..
با بغض در خودم نالید:اما چرا خونیه؟
مرد که گریه نمیکنه!
چه مسخره.. مگه ما مردا احساس نداشتیم..
فقط چون محکوم شده به مرد بودن شده بودیم..
دلم میخواست مثل بچه ها گریه کنم..
بخدا که من از سنگ نبودم، بخدا که دلم داره له میزنه تا یکبار دیگه توی آغوشم بگیرمش اما الان...
به پارچه خونین تکه لباسش چشم دوختم و او را محکم به سینه ام کوبیدم و بالاخره قطره اشکم از بند غرورم رها شد.
اونا با تو چیکار کردن؟
#red_wine🍷
واقعا کشتن اونا اینقدر سخت نبود!!
اما بی احتیاطی ما موجب شد جین تیر بخورد..
این یک تاسف بزرگ بود برای منی که اسمم را تایگر نامیده بودند.
فاکی زیر لب گفتم و به جک و جیمین سپردم تمام کارخانه را بگردن..
یونگی وقتی موقعیت را امن دید جلو امد اما با دیدن چهار نفری که حالا بدرک فرستاده شده بودند، به خودش لرزید.
یونگی من منی کرد... اما چیزی نگفت..
از گشت و گذار و چهرههای عصبی و نگران جک و جیمین بو بردم که کسی جز این چهار تا نخاله در کارخانه نبوده..
با افتادن چشمم به پارچه خونین جلو رفتم و او را برداشتم..
کاش نبود..
با بغض در خودم نالید:اما چرا خونیه؟
مرد که گریه نمیکنه!
چه مسخره.. مگه ما مردا احساس نداشتیم..
فقط چون محکوم شده به مرد بودن شده بودیم..
دلم میخواست مثل بچه ها گریه کنم..
بخدا که من از سنگ نبودم، بخدا که دلم داره له میزنه تا یکبار دیگه توی آغوشم بگیرمش اما الان...
به پارچه خونین تکه لباسش چشم دوختم و او را محکم به سینه ام کوبیدم و بالاخره قطره اشکم از بند غرورم رها شد.
اونا با تو چیکار کردن؟
۱.۹k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.