شراب سرخ پارت ۸۱
شراب سرخ پارت ۸۱
#red_wine🍷
یونگی جلو امد ، به سمتش برگشتم و پرسیدم: مطمئنی ا.ت اینجاست..؟
یونگی با تعجب به صفحه لمسی دستش نگاه کرد و با اطمنیان گفت:سینگال گوشی ا.ت اینجا رو نشون میده..حتما داخله چرا نمیرین تو؟
خواستم جلو برم که جیمین دستمو گرفت و با شک و ترس گفت:تله نباشه کیم!
جئون وقتی فهمید بو های خوبی از این یه مشاممون نرسیده، روبرویم ایستاد و سینه سپر کرد و شجاع گفت:من اول میرم داخل!
ابرویی بالا انداختم ..
فیلم اکشن زیاد میدید این پسر؟
بهرحال مهم نبود ما یک طعمه میخواستیم که ببینیم این یک تلهاست یا نه ..
طعمه هم داوطلبانه جلو اومد..مخالفتی نکردم و به حالت بفرمایید دستم را رو به در کارخانه گرفتم.
+البته..
جئون جلو رفت و هفت تیر را به دست کنار سرش گرفت..
او هر چقدر در بوکس مهارت داشت در تیر اندازی یک فرد مبتدی به نظر میرسید.
جئون در کارخانه را باز کرد که صدای بدی ایجاد کرد..
سرکی به داخلش کشید..متوجه جین شدم که او هم به آرامی از پشت جئون به داخل نگاهی انداخت...
هنگامی که جئون و جین داشتند با دقت همجا را بررسی میکردند ، برگشتم سمت یونگی و گفتم:میتونی به دوربین مدار بسته اینجا متصل بشی؟
یونگی خواست حرفی بزند که با صدای جین به سمت او چرخید: اینجا که کسی نیست...!!
هنوز حرفش به پایان خود نرسیده بود که صدای وحشتناک شلیک گلوله در فضا پیچید..
همه شوکه شدیم و یونگی و نامجون قدمی عقب کشیدن..
به جین چشم دوختیم که حالت صورتش برافروخته شده بود
ممکن نبود او تیر خورده باشد..
#red_wine🍷
یونگی جلو امد ، به سمتش برگشتم و پرسیدم: مطمئنی ا.ت اینجاست..؟
یونگی با تعجب به صفحه لمسی دستش نگاه کرد و با اطمنیان گفت:سینگال گوشی ا.ت اینجا رو نشون میده..حتما داخله چرا نمیرین تو؟
خواستم جلو برم که جیمین دستمو گرفت و با شک و ترس گفت:تله نباشه کیم!
جئون وقتی فهمید بو های خوبی از این یه مشاممون نرسیده، روبرویم ایستاد و سینه سپر کرد و شجاع گفت:من اول میرم داخل!
ابرویی بالا انداختم ..
فیلم اکشن زیاد میدید این پسر؟
بهرحال مهم نبود ما یک طعمه میخواستیم که ببینیم این یک تلهاست یا نه ..
طعمه هم داوطلبانه جلو اومد..مخالفتی نکردم و به حالت بفرمایید دستم را رو به در کارخانه گرفتم.
+البته..
جئون جلو رفت و هفت تیر را به دست کنار سرش گرفت..
او هر چقدر در بوکس مهارت داشت در تیر اندازی یک فرد مبتدی به نظر میرسید.
جئون در کارخانه را باز کرد که صدای بدی ایجاد کرد..
سرکی به داخلش کشید..متوجه جین شدم که او هم به آرامی از پشت جئون به داخل نگاهی انداخت...
هنگامی که جئون و جین داشتند با دقت همجا را بررسی میکردند ، برگشتم سمت یونگی و گفتم:میتونی به دوربین مدار بسته اینجا متصل بشی؟
یونگی خواست حرفی بزند که با صدای جین به سمت او چرخید: اینجا که کسی نیست...!!
هنوز حرفش به پایان خود نرسیده بود که صدای وحشتناک شلیک گلوله در فضا پیچید..
همه شوکه شدیم و یونگی و نامجون قدمی عقب کشیدن..
به جین چشم دوختیم که حالت صورتش برافروخته شده بود
ممکن نبود او تیر خورده باشد..
۳.۰k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.