اغوش استاد🌙
#اغوش_استاد🌙
#پارت2
_وای پناه...این زن داداشات وچطوری تحمل میکنی ها؟زهرا بدتراز هانیه وهانیه بدتراز اون زهرا وای خداروشکر هی داداش ندارم
خندیدم وگرفته گفتم:
_اگه مامان وبابام بودن هیچ وقت حق نداشتن اینطوری باهام رفتارکنن...مشکل اینجاست داداشامم طرفم نیستن وبه حرفام اهمیت نمیدن
_من وداری رفیق
تلخ خندیدم وچیزی نگفتم وبعدازیکم چرت وپرت گفتن تماس وقطع کردم وخواستم مشغول درسام بشم دوباره که این دفعه دراتاقم زده وعصبی زیرلب زمزمه کردم:
_انگارامروزنمیشه درس خوند
دراتاق وبازشدوبرادرم پیمان ودخترش ایسان وارداتاق شدن ایسان باذوق بچگانش اومدسمتم دستاش وبازکردکه بغلش کنم خندیدم وبغلش کردم ونشوندمش روپام لپش ومحکم بوسیدم وگفتم:
_نفس عمه کجابودی...دلم برات تنگ شده بودخوشگلم
ایسان فقط یکسالش بودوخوب نمیتونست حرف بزنه وخندیدونگاهم کردولپم وبوسیدکه محکم تربغلش کردم باصدای پیمان نگاهم وازایسان گرفتم ونگاهش کردم که نشسته بود روتخت وگفت:
_چرانمیای ناهاربخوری؟
_گرسنه نیستم
_گرسنه نیستی یا نمیخوای کل کلای زهرا روبشنوی؟
_توفکرکن هردو
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
#پارت2
_وای پناه...این زن داداشات وچطوری تحمل میکنی ها؟زهرا بدتراز هانیه وهانیه بدتراز اون زهرا وای خداروشکر هی داداش ندارم
خندیدم وگرفته گفتم:
_اگه مامان وبابام بودن هیچ وقت حق نداشتن اینطوری باهام رفتارکنن...مشکل اینجاست داداشامم طرفم نیستن وبه حرفام اهمیت نمیدن
_من وداری رفیق
تلخ خندیدم وچیزی نگفتم وبعدازیکم چرت وپرت گفتن تماس وقطع کردم وخواستم مشغول درسام بشم دوباره که این دفعه دراتاقم زده وعصبی زیرلب زمزمه کردم:
_انگارامروزنمیشه درس خوند
دراتاق وبازشدوبرادرم پیمان ودخترش ایسان وارداتاق شدن ایسان باذوق بچگانش اومدسمتم دستاش وبازکردکه بغلش کنم خندیدم وبغلش کردم ونشوندمش روپام لپش ومحکم بوسیدم وگفتم:
_نفس عمه کجابودی...دلم برات تنگ شده بودخوشگلم
ایسان فقط یکسالش بودوخوب نمیتونست حرف بزنه وخندیدونگاهم کردولپم وبوسیدکه محکم تربغلش کردم باصدای پیمان نگاهم وازایسان گرفتم ونگاهش کردم که نشسته بود روتخت وگفت:
_چرانمیای ناهاربخوری؟
_گرسنه نیستم
_گرسنه نیستی یا نمیخوای کل کلای زهرا روبشنوی؟
_توفکرکن هردو
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
۳.۶k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.