اغوشاستاد

#اغوش_استاد🌙
#پارت4

تلخ خندیدم وباطعنه گفتم:

_ازتووپیمان خیلی به من رسیده...لطف کردین


چیزی درجواب طعنه ام نگفت وادامه دادبه حرفش خودش:

_برات یه خونه پیداکردیم تویه اپارتمان نزدیک دانشگاهت هم خرجت ومیدیم هم هواسمون بهت هست...اینطوری خودتم وراحت تری

بابهت بهش نگاه کردم وباشک گفتم:

_توچی گفتی؟

_برات خونه خریدیم میتونی امروزبارفیقت چی بوداسمش؟

_غزل

_اهاهمون برین برای خونه وسایل بخرین...هرچی خواستی بخرقیمتشم مهم نیست...دیشب برات پول واریزکردیم توحسابت...بعدازکلاسات بهم زنگ بزن بیام دنبالت بریم خونه روتحویل بگیریم ونگاش کنین مطمئنم خوشت میاد

نگه داشت که گفتم:

_چرانگه داشتی؟

_مگه نمیخوای بری دانشگاه

نگاه کردم بادیدن دانشگاه پیاده شدم وبدونه خداحافظی دروبستم ووارددانشگاه شدم که غزل سریع به سمتم اومدبادیدن ماشین پیام سوالی گفت:

_اون اوردت؟

سری تکون دادم که پرسید:

_چیکارت داشت؟

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - ‌‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎
دیدگاه ها (۰)

#اغوش_استاد🌙#پارت5دستش وگرفتم وکشوندم سمت سالن وگفتم:_الان ب...

#اغوش_استاد🌙#پارت6_روانی ندیدی چی بهم گفت؟سکوت کردوبدونه توج...

#اغوش_استاد🌙#پارت3کلافه نفسش وبیرون دادوگفت:_پناه خسته نشدی ...

#اغوش_استاد🌙#پارت2_وای پناه...این زن داداشات وچطوری تحمل میک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط