هرکسی زخمی داشت هرکسی خستگی

هـرکسی زخمی داشت، هـرکسی خستـگی…
اما بین این همه فروپاشی،
دو صدا پیدا شدند؛
یکی آرام مثل زمزمه‌ی باران،
دیگری پرنور مثل طلوعِ خورشید.
هـمراه شدند، و دنیا برای لحظه‌ای
یادش اومد کـــه امید هنوز نفس می‌کشه.

#text
دیدگاه ها (۰)

من با تو خواهم بود تا وقتی که بهار بگذره‌ و تابستون شروع به ...

تو امیدِ من تو نا امیدی هستیتو تنها کسی هستی که منو خوشحال م...

گاهی جهان فقط دو رنگ داشت؛سیاهِ زخم‌ها و خاکستریِ خستگی.اما ...

یکی مثل شب، آرام و سنگین.یکی مثل خورشید، گرم و بی‌پایان.کنار...

بازگشت فرمانده

اما تو؟ تو نمی‌تونستی ساکت بمونی، چون گرمای خفه‌کننده‌ی اتاق...

the end of time after him part 54 ( آخرین پارت )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط