دخترای خشن و پسرای مغرور
#دخترای_خشن_و_پسرای_مغرور
#پارت_سی_و_یکم
از زبون #ریحانه
سه روز از اون حادثه گذشته بود و بکی هنوز بهوش نیومده بود و من توی خونه ازش نگهداری میکردم به صورتش خیره شدم که باعث شد اشکام سرازیر بشن اخه این لعنتی چرا با من بازی میکنه؟؟چرا انقد اذیتم میکنه؟؟دیگه راحت گریه میکردم دستاشو گرفتم تو دستم و با چشای اشکیم بهش ذل زدم
+اشغال...بیدار شو عوضی...انقد من و اذیت نکن و بیدار شو...بیدار شو بگو حالت خوبه بگو میتونی دوباره باشی باهام...
بکی:همیشه هستم باهات
سرم و بالا گرفتم به لبخند نیمه جونش و چشمای نیمه بازش نگاه کردم
+تو...تو...حالت...خوبه؟؟
بکی:تا تو باشی عالیم
لبخندی زدم و بهش خیره شدم
بکی:میخوام بخوابم خوابم میاد😪
+باشه بخواب...بخواب😂
چشماشو روی هم گذاشت و دوباره خوابید دستشو روی قلبم گذاشتم
+این قلب همیشن برای تو میتپه
دستشو اروم روی تخت گذاشتم و از اتاق بیرون رفتم یه سه روزی میشد خونهی پسرا بودم😂
کریس:چیشد هنوز بیهوشه؟؟
+نه بهوش اومد
سوهو:خوب خدارشکر
چانی:حال بکم چطوره؟؟
+یجوری میگی انگار تازه عملش کردن بچه بدنیا اورده🚶♀🕳😐🚬
چانی😅😅😅
+اصلا من میرم خونه خودمون
سهون:هههررررییی
که صدای بک اومد
بکی:با عشق من درست رفتار کنید
برگشتم سمتش دیدم دستش و گرفته به دیوارا داره میاد پایین دویدم سمتش زیر بغلشو گرفتم کمکش کنم
چانی:حالت بهتر شده بک؟؟
بکی:اوهوم خوبم
لوهان:😛😛😛
سهون:دیوانه
لوهان:ازت طلاق میگیرم
سهون:تو بیخود میکنی
+بسه دیگه
بکی و بردم تو اشپزخونه که یدفعه زیر رون هام و گرفت و گذاشتم رو اُپن دستامو دور گردنش حلقه کردم و پاهامو دور کمرش چفت کردم
بکی:یه بوس بده سرحال شم
+عمرا
بکی:عه امه ادم با مریض اینجوری رفتار میکنه؟؟
+نه براش نوکرم چاکرم میکنه
بکی:تو بوس بدی حله
+بشین بوس بخوا تا زیر پات علف درآد بعد هلش دادم عقب دویدم بیرون از اشپزخونه...
ادامه دارد❤️
#پارت_سی_و_یکم
از زبون #ریحانه
سه روز از اون حادثه گذشته بود و بکی هنوز بهوش نیومده بود و من توی خونه ازش نگهداری میکردم به صورتش خیره شدم که باعث شد اشکام سرازیر بشن اخه این لعنتی چرا با من بازی میکنه؟؟چرا انقد اذیتم میکنه؟؟دیگه راحت گریه میکردم دستاشو گرفتم تو دستم و با چشای اشکیم بهش ذل زدم
+اشغال...بیدار شو عوضی...انقد من و اذیت نکن و بیدار شو...بیدار شو بگو حالت خوبه بگو میتونی دوباره باشی باهام...
بکی:همیشه هستم باهات
سرم و بالا گرفتم به لبخند نیمه جونش و چشمای نیمه بازش نگاه کردم
+تو...تو...حالت...خوبه؟؟
بکی:تا تو باشی عالیم
لبخندی زدم و بهش خیره شدم
بکی:میخوام بخوابم خوابم میاد😪
+باشه بخواب...بخواب😂
چشماشو روی هم گذاشت و دوباره خوابید دستشو روی قلبم گذاشتم
+این قلب همیشن برای تو میتپه
دستشو اروم روی تخت گذاشتم و از اتاق بیرون رفتم یه سه روزی میشد خونهی پسرا بودم😂
کریس:چیشد هنوز بیهوشه؟؟
+نه بهوش اومد
سوهو:خوب خدارشکر
چانی:حال بکم چطوره؟؟
+یجوری میگی انگار تازه عملش کردن بچه بدنیا اورده🚶♀🕳😐🚬
چانی😅😅😅
+اصلا من میرم خونه خودمون
سهون:هههررررییی
که صدای بک اومد
بکی:با عشق من درست رفتار کنید
برگشتم سمتش دیدم دستش و گرفته به دیوارا داره میاد پایین دویدم سمتش زیر بغلشو گرفتم کمکش کنم
چانی:حالت بهتر شده بک؟؟
بکی:اوهوم خوبم
لوهان:😛😛😛
سهون:دیوانه
لوهان:ازت طلاق میگیرم
سهون:تو بیخود میکنی
+بسه دیگه
بکی و بردم تو اشپزخونه که یدفعه زیر رون هام و گرفت و گذاشتم رو اُپن دستامو دور گردنش حلقه کردم و پاهامو دور کمرش چفت کردم
بکی:یه بوس بده سرحال شم
+عمرا
بکی:عه امه ادم با مریض اینجوری رفتار میکنه؟؟
+نه براش نوکرم چاکرم میکنه
بکی:تو بوس بدی حله
+بشین بوس بخوا تا زیر پات علف درآد بعد هلش دادم عقب دویدم بیرون از اشپزخونه...
ادامه دارد❤️
۸.۹k
۰۶ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.