عمران به دشت سرک می کشد بی حوصله برمی گردد و به پینه دو

🦋عمران به دشت سرک می کشد. بی حوصله برمی گردد و به پینه دوز نگاه می کند:
_چه می شد اگر اعجاز نمی کرد؟ آیا فلسفه اعجاز همان به رخ کشیدن قدرت نیست؟!

🦋_فلسفه اعجاز، ایمان است. اعجاز که نباشد، چگونه حقیرِ نابلدِ بیچاره ای همچون من می توانست به سخت پذیری همچون تو بقبولاند که علی بن موسی الرضا امام است و فرستاده خداست و صاحب فضل و دانش و جود و کرم و حلم و تقوا؟ آیا این ادعا دلیل نمی خواهد؟ مگرمن ادعا نکردم که علی بن موسی الرضا فرستاده خداست؟
_آری.
_خب، این مشک که در دستان توست، برهانِ قاطع همین ادعاست.

#اقیانوس_مشرق
#دهه_کرامت
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
دیدگاه ها (۱)

🌸دعبل پیشانی اش را ساعتی به تنه درختی گذاشته بود و اشک می ری...

🌸وقتی پا در آن خانه گذاشت، مغناطیس وجود اما او را گرفت. اشک ...

🦋کتاب اقیانوس مشرق، نوشته مجید پورولی کلشتری میباشد. این کتا...

🦋_جوانمرد، تو مدیون صاحب مشکی نه مدیون آب مشک. آنچه پدرم برا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط