پارت دوم
پارت دوم
پس تصمیم گرفتم به کسی که دوسش دارم ، به کسی که از همون اولین اشنایی باهاش احساس عشق پیدا کرده بودم اعتراف کنم اما غافل از اینکه نمی دونستم اون شخص ......
چندین روز قبل وقتی که سر کلاس نشسته بودم به محض ورود اش تموم توجهم به خودش جلب کرد
اون شخص کیم جونگ یول پسر مشهور مدرسه بود و تموم دخترا براش سر و دست میشکستند
روزی دلم به دریا زدم تصمیمم مصمم تر کردم با قدم های محکم به سمتش رفتم و گفتم
ات : کیم جونگ یول میشه چند دقیقه وقتتو بگیرم
همانطور که با بقیه سر میز نشسته بود و خوش بش میکرد نگاهی به سرتاپام انداخت و سپس با لبخند از جایش بلند شد و گفت
جونگ یول : مشکلی نیست
با دیدن اون لبخند شیرینش با شنیدن اون حرفش تموم تنم پر از خوشحالی پر از شادی شده بود بلاخره بعد از سال ها به ارزوم می رسیدم به توجه کسی که دوسم داره و دوستش دارم
کلاس خالی پیدا کردم و هردو وارد کلاس شدیم راجب احساساتم بهش گفتم و بعد چندین روز رابطه ازم خواستگاری کرد اما یک روزی وقتی که خونه تنها بودیم یکدفعه کاری کرد که باعث بلند شدن فریادم شد
از ترس چشمام محکم روی هم فشار دادم اما چیزی احساس نکردم کمی که چشمام باز کردم نگاه های خیره برادرم دیدم که با نگرانی به سمتم می اومد
درسته کیم جونگ یول کسی که من خیلی دوسش داشتم از دخترای خامی مثل من استفاده می کرد و بعدشم مثل یک تکیه اشغال پرتشون می کرد
برادرم کسی که همیشه مخالف اینجور رابطه ها بود و من باهاش همیشه خدا بحث ام می شد اما این سری با چشمای اشکی به سمت برادرم هجوم اوردم و محکم در اغوشش گرفتم و گفتم
ات : ازت ممنونم
دستاش که حالا پر از خون شده بود به ارومی بر سرم کشید و گفت
جونگکوک : خواهر قشنگم گریه نکن و بابت سرد بودن ازت معذرت میخوام من همیشه از دور هواتو داشتم و خواهم داشت نگران هیچ چیزی نباش
سپس منو از خودش جدا کرد و بوسه ای بر روی پیشانی ام زد و گفت
جونگکوک : خواهر قشنگم من همیشه مراقبتم
ات : برادر ازت ممنونم
سپس دستش گرفتم و شروع به باندپیچی کردم بعد از اون حادثه رابطه ما خیلی بهتر شد و حالا دیگر احساس تنهایی نمی کردم چون برادرم داشتم
حامی و پشتیبانم
پایان
پس تصمیم گرفتم به کسی که دوسش دارم ، به کسی که از همون اولین اشنایی باهاش احساس عشق پیدا کرده بودم اعتراف کنم اما غافل از اینکه نمی دونستم اون شخص ......
چندین روز قبل وقتی که سر کلاس نشسته بودم به محض ورود اش تموم توجهم به خودش جلب کرد
اون شخص کیم جونگ یول پسر مشهور مدرسه بود و تموم دخترا براش سر و دست میشکستند
روزی دلم به دریا زدم تصمیمم مصمم تر کردم با قدم های محکم به سمتش رفتم و گفتم
ات : کیم جونگ یول میشه چند دقیقه وقتتو بگیرم
همانطور که با بقیه سر میز نشسته بود و خوش بش میکرد نگاهی به سرتاپام انداخت و سپس با لبخند از جایش بلند شد و گفت
جونگ یول : مشکلی نیست
با دیدن اون لبخند شیرینش با شنیدن اون حرفش تموم تنم پر از خوشحالی پر از شادی شده بود بلاخره بعد از سال ها به ارزوم می رسیدم به توجه کسی که دوسم داره و دوستش دارم
کلاس خالی پیدا کردم و هردو وارد کلاس شدیم راجب احساساتم بهش گفتم و بعد چندین روز رابطه ازم خواستگاری کرد اما یک روزی وقتی که خونه تنها بودیم یکدفعه کاری کرد که باعث بلند شدن فریادم شد
از ترس چشمام محکم روی هم فشار دادم اما چیزی احساس نکردم کمی که چشمام باز کردم نگاه های خیره برادرم دیدم که با نگرانی به سمتم می اومد
درسته کیم جونگ یول کسی که من خیلی دوسش داشتم از دخترای خامی مثل من استفاده می کرد و بعدشم مثل یک تکیه اشغال پرتشون می کرد
برادرم کسی که همیشه مخالف اینجور رابطه ها بود و من باهاش همیشه خدا بحث ام می شد اما این سری با چشمای اشکی به سمت برادرم هجوم اوردم و محکم در اغوشش گرفتم و گفتم
ات : ازت ممنونم
دستاش که حالا پر از خون شده بود به ارومی بر سرم کشید و گفت
جونگکوک : خواهر قشنگم گریه نکن و بابت سرد بودن ازت معذرت میخوام من همیشه از دور هواتو داشتم و خواهم داشت نگران هیچ چیزی نباش
سپس منو از خودش جدا کرد و بوسه ای بر روی پیشانی ام زد و گفت
جونگکوک : خواهر قشنگم من همیشه مراقبتم
ات : برادر ازت ممنونم
سپس دستش گرفتم و شروع به باندپیچی کردم بعد از اون حادثه رابطه ما خیلی بهتر شد و حالا دیگر احساس تنهایی نمی کردم چون برادرم داشتم
حامی و پشتیبانم
پایان
- ۹.۶k
- ۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط