پارت دوم
پارت دوم
درسته شوهرم کسی که عاشقانه دوستش داشتم و حاضر بودم براش هرکاری کنم اما اون چی ، اون همون حسی که من بهش دارم داشت یا نه
معلومه که نداشت اون کس دیگری دوست داشت به جای من ...... من .......
من کسی بودم که اونو از عشقش جدا کردم ...... من کسی بودم که خودم را می خواستم به زور هم که شده وارد رابطه عاشقانه یک نفر دیگر کنم
عشقم ، همه کسم ، تموم زندگیم که من عاشقانه می پرستیدمش اما اون حتی نیم نگاهی هم به من نمی کرد
شاید در ظاهر به رو نمی اورد ، شاید جلوی خانواده هامون اشکار نمی کرد اما هیچوقت ماه پشت ابر نمی ماند بلاخره روزی این حقیقت اشکار می شد اونم با رفتن من
چمدونم برداشتم به سمت در حرکت کردم و دوباره نگاهی به اتاق انداختم بغض کردم و با خودم اروم گفتم
ات : امیدوارم خوشبخت بشی با کسی که عاشقشی
سپس از اون خونه ، از اون همه خاطره ها بیرون رفتم
سرگردان ، بدون هیچ هدفی ، بدون هیچ مبدا و مقصدی تو خیابون ها می گشتم
با فرود امدن قطرات بارون نگاهی به اسمون کردم انگار اسمون و زمین ام دلشان به حال من می سوخت و همراه با من گریه می کردن
اسوده نفس راحتی بیرون دادم حالا که بارون شدیدی هم می اومد پس دیگر خجالت نمی کشیدم و گریه می کردم به همراه اسمون گریه می کردم
نگاهی به اطراف کردم جای مشخصی پیدا کردم و به سمتش قدم برداشتم ..... نزدیک و نزدیک تر شدم ....... اونقدر نزدیک شدم که متوجه داد و بیداد های مردم نشده بودم
چشمام بستم ..... ارزو کردم ....... ارزوی خوشبختی برای کسی که عاشقم نبود اما عاشقش بودم
خودم به باد و بارون سپردم و اجازه کنترل کردنم را به دستان سرنوشت سپردم
پایان
درسته شوهرم کسی که عاشقانه دوستش داشتم و حاضر بودم براش هرکاری کنم اما اون چی ، اون همون حسی که من بهش دارم داشت یا نه
معلومه که نداشت اون کس دیگری دوست داشت به جای من ...... من .......
من کسی بودم که اونو از عشقش جدا کردم ...... من کسی بودم که خودم را می خواستم به زور هم که شده وارد رابطه عاشقانه یک نفر دیگر کنم
عشقم ، همه کسم ، تموم زندگیم که من عاشقانه می پرستیدمش اما اون حتی نیم نگاهی هم به من نمی کرد
شاید در ظاهر به رو نمی اورد ، شاید جلوی خانواده هامون اشکار نمی کرد اما هیچوقت ماه پشت ابر نمی ماند بلاخره روزی این حقیقت اشکار می شد اونم با رفتن من
چمدونم برداشتم به سمت در حرکت کردم و دوباره نگاهی به اتاق انداختم بغض کردم و با خودم اروم گفتم
ات : امیدوارم خوشبخت بشی با کسی که عاشقشی
سپس از اون خونه ، از اون همه خاطره ها بیرون رفتم
سرگردان ، بدون هیچ هدفی ، بدون هیچ مبدا و مقصدی تو خیابون ها می گشتم
با فرود امدن قطرات بارون نگاهی به اسمون کردم انگار اسمون و زمین ام دلشان به حال من می سوخت و همراه با من گریه می کردن
اسوده نفس راحتی بیرون دادم حالا که بارون شدیدی هم می اومد پس دیگر خجالت نمی کشیدم و گریه می کردم به همراه اسمون گریه می کردم
نگاهی به اطراف کردم جای مشخصی پیدا کردم و به سمتش قدم برداشتم ..... نزدیک و نزدیک تر شدم ....... اونقدر نزدیک شدم که متوجه داد و بیداد های مردم نشده بودم
چشمام بستم ..... ارزو کردم ....... ارزوی خوشبختی برای کسی که عاشقم نبود اما عاشقش بودم
خودم به باد و بارون سپردم و اجازه کنترل کردنم را به دستان سرنوشت سپردم
پایان
- ۱۰.۶k
- ۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط