عشق سیاه
#عشق_سیاه
+:به هر حال باید بری
-:تو هم باهام میای
+:نه نمیام
ویو ا/ت
با این حرفم اخماش رفت توی هم
چند سال بود دوست داشتم یه بار دیگه ببینمش ولی وقتی زنده بود زود تر از این چرا نیومد چرا گذاشت این همه سختی بکشم
چقدر قیافه اش عوض شده بود
موهاش بلند شده بود روی دستش تتو داشت
اومد سمتم و گفت
-:ا/ت لج نکن تو خودت خوب میدونی ما منی حتی اگه چند سال مال یه نفر دیگه بوده باشی ولی تو از همون اول مال منی
اومدم چیزی بگم که با صدای بچه ها به سمتشون برگشتم
*مامان اینجا چه خبره
جونگکوک سریع برگشت سمت صدا و با دیدن بچه ها خشکش زد
بچه ها سمتم دویدن و بغلم کردن
+:چطوری خوبین هیچی نیست برین توی اتاقتون لباساتوت رو عوض کنین و مشقاتون رو بنویسید تا ناهار رو آماده کنم
بچه هار رفتن توی اتاق و برگشتم سمت جونگکوک
خیره به من شد ته چشماش یه نا امیدی عظیمی بود
بعد بسته شدن در اتاق بچه ها به زبون اومد و گفت
-:تو...بچه..داری
+:آره مشکلی داری
با حرث به جیمین نگاه کرد
مشتش رو گره کرد که بره سمت جیمین
-:آشغال عوضی
سریع پریدم بینشون
با دیدن من سریع مشتش رو آورد پایین
اشک توی چشماش جمع شده بود چدنش میلرزید
-:(با بقض)ا/ت چرا
+:چی چرا جونگکوک این زندگی منه
-:ولی تو مال منی
+:من مال هیچکس نیستم بهتره بری و به زندگیم لطمه ای وارد نکنی
توی چشمام نگاه کرد
پایان پارت۹۶
+:به هر حال باید بری
-:تو هم باهام میای
+:نه نمیام
ویو ا/ت
با این حرفم اخماش رفت توی هم
چند سال بود دوست داشتم یه بار دیگه ببینمش ولی وقتی زنده بود زود تر از این چرا نیومد چرا گذاشت این همه سختی بکشم
چقدر قیافه اش عوض شده بود
موهاش بلند شده بود روی دستش تتو داشت
اومد سمتم و گفت
-:ا/ت لج نکن تو خودت خوب میدونی ما منی حتی اگه چند سال مال یه نفر دیگه بوده باشی ولی تو از همون اول مال منی
اومدم چیزی بگم که با صدای بچه ها به سمتشون برگشتم
*مامان اینجا چه خبره
جونگکوک سریع برگشت سمت صدا و با دیدن بچه ها خشکش زد
بچه ها سمتم دویدن و بغلم کردن
+:چطوری خوبین هیچی نیست برین توی اتاقتون لباساتوت رو عوض کنین و مشقاتون رو بنویسید تا ناهار رو آماده کنم
بچه هار رفتن توی اتاق و برگشتم سمت جونگکوک
خیره به من شد ته چشماش یه نا امیدی عظیمی بود
بعد بسته شدن در اتاق بچه ها به زبون اومد و گفت
-:تو...بچه..داری
+:آره مشکلی داری
با حرث به جیمین نگاه کرد
مشتش رو گره کرد که بره سمت جیمین
-:آشغال عوضی
سریع پریدم بینشون
با دیدن من سریع مشتش رو آورد پایین
اشک توی چشماش جمع شده بود چدنش میلرزید
-:(با بقض)ا/ت چرا
+:چی چرا جونگکوک این زندگی منه
-:ولی تو مال منی
+:من مال هیچکس نیستم بهتره بری و به زندگیم لطمه ای وارد نکنی
توی چشمام نگاه کرد
پایان پارت۹۶
۷.۲k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.