امشب به دشت کربلا شام غریبانست
امشب به دشت کربلا شام غریبانست
زینب در آن دشت بلا فکر یتیمانست
لیلا برای اکبرش غمگین و نالانست
عابد به بستر تشنه و زار و پریشانست
از دیده گریانست زینب پریشانست
طفلان تمامی گوشه ای سر در گریبانند
اندر غم سلطان دین از دیده گریانند
زینب و کلثوم و رباب فکر عزیزانند
بین کودکان از تشنگی بی حال و بی جانند
شام غریبانست زینب پریشانست
ام البنین در گوشه ای غمگین نشسته
او همچو مرغی که پرو بالش شکسته
از دست ظلم کافران گردیده خسته
دیگر بر این دنیای فانی دل نبسته
او زار و نالانست زینب پریشانست
جسم حسین تشنه لب روی زمین است
زینب پریشان در عزای شاه دین است
از داغ عباس و علی اکبر غمین است
بی اصغر و بی قاسم و یار و معین است
فکر عزیزانست زینب پریشانست
رو به روی خواهر غم پرورش
شمر ملعون کرد جدا از تن سرش
از جفا در خون طپان کرد پیکرش
بهر او صاحب عزا شد داورش
زینب پریشانست از دیده گریانست
شاعر زنده یاد ماشاالله مهرنیا
زینب در آن دشت بلا فکر یتیمانست
لیلا برای اکبرش غمگین و نالانست
عابد به بستر تشنه و زار و پریشانست
از دیده گریانست زینب پریشانست
طفلان تمامی گوشه ای سر در گریبانند
اندر غم سلطان دین از دیده گریانند
زینب و کلثوم و رباب فکر عزیزانند
بین کودکان از تشنگی بی حال و بی جانند
شام غریبانست زینب پریشانست
ام البنین در گوشه ای غمگین نشسته
او همچو مرغی که پرو بالش شکسته
از دست ظلم کافران گردیده خسته
دیگر بر این دنیای فانی دل نبسته
او زار و نالانست زینب پریشانست
جسم حسین تشنه لب روی زمین است
زینب پریشان در عزای شاه دین است
از داغ عباس و علی اکبر غمین است
بی اصغر و بی قاسم و یار و معین است
فکر عزیزانست زینب پریشانست
رو به روی خواهر غم پرورش
شمر ملعون کرد جدا از تن سرش
از جفا در خون طپان کرد پیکرش
بهر او صاحب عزا شد داورش
زینب پریشانست از دیده گریانست
شاعر زنده یاد ماشاالله مهرنیا
۲.۹k
۱۹ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.