پارت :7
پارت :7
برده ارباب زاده...
"به همین خیال باش یونجون "
یونجون ا بومگیو دور شد و به سمت در رفت دستش رو روی دستگیر در گذاشت در را باز کرد و قبل از اینکه بیرون بره رو به بومگیو گفت ...
"و یادت نره جلوی رفیقام مهربونه باشی اوکیه؟"
یونجون از اتاق خارج شد با خارج شدنش بومگیو خودش رو روی تخت ولو کرد اوفف گفت واقعا زندگی چرا اینجوریه؟!
یه روز سر کله زدن با خانواده یه روز سر کله زدن با یونجون تا همین دیروز واسه خودش آزاد داشت میگشت و خوش میگذرند ولی حالان مثل گروگان ها فقط نشسته و به در و دیوار نگاه میکنه همش هم تقصیر خودشه چون نباید تو اون خانواده خراب شده به دنیا میومد شاید هم نباید هرگز تو دانشگاه با یونجون دهن به دهن میشد اصلا چرا باهاش آشنا شد ....
چند ساعت گذاشته بود یکی از افراد یونجون آمد و در زد ...
"بیا"
" ببخشد مزاحم میشم آقای یونجون گفت بهتون بگم بیاین پایین کمی دیگه دوستای ایشون تشریف میارن "
"اوکی برو "
پسر جوان از اتاقش دور شد بومگیو دوباره اخم رو پیشونیش آمد ...
"لعنت به خودت و اون آقای یونجونت دوستاش هم بخورن تو سرش مرتیکه گاو"
بومگیو با خودش حرف میزد و زیر لب به یونجون ناسزا میگفت ....
بومگیو از جایش بلند شد جلوی آینه رفت دستش ریو موهای زیبای خرمایش کشید بعد هم از جلوی اینو دور شد از اتاق خارج شد به سمت حال عمارت رفت با رسیدن به حال یونجون رو دید که کت و شلوار بسیار جذابی پوشیده بود موهای سیاه رنگش را بالا داد بود با اون گوشواره که علامت مسیح داشت تضاد بسیار جذابی ساخت بود اون مرد واقعا مثل یک مانکن میموند هیکل بسیار جذاب قد بلند ولی این چیزا برای بومگیو اهمیت نداشت چون اون هیچ حسی به اون مرد نداشت و نخواهد هم داشت
یونجون با دیدن بومگیو که با یه تیشرت گشاد و شلوار بگی آمده بود لبخندی زد اون پسر هر چی میپوشید آنقدر بهش میومد؟! یا در چشم مردش آنقدر جذاب بود ؟ ولی یونجون مطمهن بود اون پسر رو یه الهه بوسیده که آنقدر زیبا بود
یونجون به سمت بومگیو رفت کنارش ایستاد و دست هاشو در جیب هایش قرار داد
" چقدر خوشگل شدی بچه "
بومگیو با اخم نگاهش کرد و گفت
"خوشگل بودم آقای کور "
یونجون تک خندای کرد حتا تعریف ازش هم کار خوبی نبود بعد هم خودش رو جم و جور کرد ، حتا به نگاه کردن لب های پسر کوچیک تر هم باعث میشود وسوسه بشه و بخواهد لب هایش را ببوسد
در همین حین صدای در بزرگ عمارت امد
ادامه دارد.
برده ارباب زاده...
"به همین خیال باش یونجون "
یونجون ا بومگیو دور شد و به سمت در رفت دستش رو روی دستگیر در گذاشت در را باز کرد و قبل از اینکه بیرون بره رو به بومگیو گفت ...
"و یادت نره جلوی رفیقام مهربونه باشی اوکیه؟"
یونجون از اتاق خارج شد با خارج شدنش بومگیو خودش رو روی تخت ولو کرد اوفف گفت واقعا زندگی چرا اینجوریه؟!
یه روز سر کله زدن با خانواده یه روز سر کله زدن با یونجون تا همین دیروز واسه خودش آزاد داشت میگشت و خوش میگذرند ولی حالان مثل گروگان ها فقط نشسته و به در و دیوار نگاه میکنه همش هم تقصیر خودشه چون نباید تو اون خانواده خراب شده به دنیا میومد شاید هم نباید هرگز تو دانشگاه با یونجون دهن به دهن میشد اصلا چرا باهاش آشنا شد ....
چند ساعت گذاشته بود یکی از افراد یونجون آمد و در زد ...
"بیا"
" ببخشد مزاحم میشم آقای یونجون گفت بهتون بگم بیاین پایین کمی دیگه دوستای ایشون تشریف میارن "
"اوکی برو "
پسر جوان از اتاقش دور شد بومگیو دوباره اخم رو پیشونیش آمد ...
"لعنت به خودت و اون آقای یونجونت دوستاش هم بخورن تو سرش مرتیکه گاو"
بومگیو با خودش حرف میزد و زیر لب به یونجون ناسزا میگفت ....
بومگیو از جایش بلند شد جلوی آینه رفت دستش ریو موهای زیبای خرمایش کشید بعد هم از جلوی اینو دور شد از اتاق خارج شد به سمت حال عمارت رفت با رسیدن به حال یونجون رو دید که کت و شلوار بسیار جذابی پوشیده بود موهای سیاه رنگش را بالا داد بود با اون گوشواره که علامت مسیح داشت تضاد بسیار جذابی ساخت بود اون مرد واقعا مثل یک مانکن میموند هیکل بسیار جذاب قد بلند ولی این چیزا برای بومگیو اهمیت نداشت چون اون هیچ حسی به اون مرد نداشت و نخواهد هم داشت
یونجون با دیدن بومگیو که با یه تیشرت گشاد و شلوار بگی آمده بود لبخندی زد اون پسر هر چی میپوشید آنقدر بهش میومد؟! یا در چشم مردش آنقدر جذاب بود ؟ ولی یونجون مطمهن بود اون پسر رو یه الهه بوسیده که آنقدر زیبا بود
یونجون به سمت بومگیو رفت کنارش ایستاد و دست هاشو در جیب هایش قرار داد
" چقدر خوشگل شدی بچه "
بومگیو با اخم نگاهش کرد و گفت
"خوشگل بودم آقای کور "
یونجون تک خندای کرد حتا تعریف ازش هم کار خوبی نبود بعد هم خودش رو جم و جور کرد ، حتا به نگاه کردن لب های پسر کوچیک تر هم باعث میشود وسوسه بشه و بخواهد لب هایش را ببوسد
در همین حین صدای در بزرگ عمارت امد
ادامه دارد.
۲.۰k
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.