پارت :8
پارت :8
برده ارباب زاده
در همین عین صدای در بزرگ عمارت آمد یونجون به در نگاه کرد و گفت
"فکر کنم آمدن "
بومگیو هم به سمت در نگاه کرد چندتا ندیمه به سمت در رفتن و بازش کردن بومگیو کنجکاو نگاه میکرد تا ببیند می هست
وقتی در را باز کردن دو مرد چهار شانه ای و قد بلند زیبا به زیبای ماه وارد عمارت شدن یکی از آن ها چهر بسیار گرم و دوست داشتنی داشت لبخند رو لبش بود و دیگری قیافه بسیار سرد داشت هر دو کت و شلوار سیاه رنگ به تن داشتن مردی که سرد بنظر میرسید شروع به حرکت به سمت بومگیو و یونجون کرد ظاهر سرد داشت ولی میشود فهمید که آدم بسیار مهربان هست
یونجون هم به سمت مهمان هایش حرکت کرد و بومگیو هم ناچار به سمت آن ها رفت
پسری که لبخند میزد گفت
"چطوری مستر یونجون ؟"
"خیلی ممنون خودت چطوری جونگ کوک ؟!"
پسری که جونگ کوک نام داشت به بومگیو نگاه کرد و گفت
" ممنون خوبم ،این همون پسرست؟"
یونجون نگاهی به بومگیو انداخت و با لبخند رضایت کندی گفت
"اره خودشه بومگیو "
بومگیو با تعجب به مکالمه آن دو نگاه میکرد و می خواست بدونه دارن دقیقا درمورد چی حرف میزنن پسری که که ساکت و سرد بنظر میرسد گفت
" یونجون واقعاً که نمی خواهی سرپا وایسیم و حرف بزنیم؟!"
یونجون به پسر نگاه کرد و با لبخند گفت
" معلومه که نه بیاین بریم بشینیم"
هر چهار پسر به سمت مبل ها رفتن بومگیو کنار اون پسر سرد نشست و طرف دیگرش هم جونگ کوک نشست یونجون جدا از هر سه روی مبلی نشست
چند دقیقه میشود که حرف می زدن اگر از بومگیو سوالی میپرسید جواب میداد و اگر چیزی ازش نمی رسیدن فقط ساکت میموند و مشخص شد اسم پسر سرد هم تهیونگ بود و همان طور که فکر کرده بود خیلی مهربونه بود
تهیونگ به یونجون نگاه کرد و گفت
"ولی تو دوست پسر قابلیت رو خیلی دوست داشتی پس چرا جدا شدی"
بومگیو با شنیدن این حرف انگار یه سطل آب ریختن روش و یه جورایه عصبی شد دوباره اخم هایش رفت تو هم یعنی یونجون قبلا دوست پسر داشت ؟
یونجون به تهیونگ گفت
" مهم نیست قضیش طولانیه"
تهیونگ دیگه از یونجون سوالی نپرسید ولی بومگیو رو به تهیونگ گفت
"یونجون دوست پسر داشت؟"
جونگ کوک با تعجب پرسید
"تو که دوست پسرش هستی یعنی نمیدونی ؟"
بومگیو که فرصت حرف زدن پیدا کرده بود گفت
" اون منو به برده گی خریده و من چیزی در موردش نمیدونم "
تهیونگ با تعجب به یونجون گفت
"این داره چی میگه؟ "
برده ارباب زاده
در همین عین صدای در بزرگ عمارت آمد یونجون به در نگاه کرد و گفت
"فکر کنم آمدن "
بومگیو هم به سمت در نگاه کرد چندتا ندیمه به سمت در رفتن و بازش کردن بومگیو کنجکاو نگاه میکرد تا ببیند می هست
وقتی در را باز کردن دو مرد چهار شانه ای و قد بلند زیبا به زیبای ماه وارد عمارت شدن یکی از آن ها چهر بسیار گرم و دوست داشتنی داشت لبخند رو لبش بود و دیگری قیافه بسیار سرد داشت هر دو کت و شلوار سیاه رنگ به تن داشتن مردی که سرد بنظر میرسید شروع به حرکت به سمت بومگیو و یونجون کرد ظاهر سرد داشت ولی میشود فهمید که آدم بسیار مهربان هست
یونجون هم به سمت مهمان هایش حرکت کرد و بومگیو هم ناچار به سمت آن ها رفت
پسری که لبخند میزد گفت
"چطوری مستر یونجون ؟"
"خیلی ممنون خودت چطوری جونگ کوک ؟!"
پسری که جونگ کوک نام داشت به بومگیو نگاه کرد و گفت
" ممنون خوبم ،این همون پسرست؟"
یونجون نگاهی به بومگیو انداخت و با لبخند رضایت کندی گفت
"اره خودشه بومگیو "
بومگیو با تعجب به مکالمه آن دو نگاه میکرد و می خواست بدونه دارن دقیقا درمورد چی حرف میزنن پسری که که ساکت و سرد بنظر میرسد گفت
" یونجون واقعاً که نمی خواهی سرپا وایسیم و حرف بزنیم؟!"
یونجون به پسر نگاه کرد و با لبخند گفت
" معلومه که نه بیاین بریم بشینیم"
هر چهار پسر به سمت مبل ها رفتن بومگیو کنار اون پسر سرد نشست و طرف دیگرش هم جونگ کوک نشست یونجون جدا از هر سه روی مبلی نشست
چند دقیقه میشود که حرف می زدن اگر از بومگیو سوالی میپرسید جواب میداد و اگر چیزی ازش نمی رسیدن فقط ساکت میموند و مشخص شد اسم پسر سرد هم تهیونگ بود و همان طور که فکر کرده بود خیلی مهربونه بود
تهیونگ به یونجون نگاه کرد و گفت
"ولی تو دوست پسر قابلیت رو خیلی دوست داشتی پس چرا جدا شدی"
بومگیو با شنیدن این حرف انگار یه سطل آب ریختن روش و یه جورایه عصبی شد دوباره اخم هایش رفت تو هم یعنی یونجون قبلا دوست پسر داشت ؟
یونجون به تهیونگ گفت
" مهم نیست قضیش طولانیه"
تهیونگ دیگه از یونجون سوالی نپرسید ولی بومگیو رو به تهیونگ گفت
"یونجون دوست پسر داشت؟"
جونگ کوک با تعجب پرسید
"تو که دوست پسرش هستی یعنی نمیدونی ؟"
بومگیو که فرصت حرف زدن پیدا کرده بود گفت
" اون منو به برده گی خریده و من چیزی در موردش نمیدونم "
تهیونگ با تعجب به یونجون گفت
"این داره چی میگه؟ "
۱.۸k
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.