part³⁹
part³⁹
قرار در شرکت 🖇️
ویو لونا
بعد از حرف زدن با کوک یه لباس خواب راحت پوشیدم رو تخت دراز کشیدم بعد چند مین جونگ کوکم اومد رو تخت دراز کشید منو بغل کرد و موهامو نوازش میکرد کم کم پلک هام سنگین و شد و خوابم برد......با آلارم گوشی از خواب بیدار شدم از اونجایی که جونگ کوک خوابش سنگین بود به این راحتیا از خواب پا نمیشد آروم از بغلش اومدم بیرون و آلارم و قطع کردم موهامو شونه کردم و به ساعت نگاهی انداختم ساعت هفت صبح بود قرار بود پنج صبح فرودگاه باشیم ولی از اونجایی که بلیط گیر نیاوردم برنامه عوض شد و تصمیم گرفتیم دیر تر با ماشین های خودمون بریم.... رفتم دست صورتمو شستم و روتینم رو انجام دادم بعداز اینکه کارم تموم شد کوک رو بزور بیدار کردم ولی باز خوابید 😑
لونا:جونگ کوککککککککککککک(داد خیلیییی بلند)
کوک یهو از خواب پرید
کوک:چی شده کی مرده کجا آتیش گرفته
لونا:😑😑😑😑
کوک:؟؟؟؟؟
لونا:بلند شو لباسات رو عوض کن
کوک:باشه حالا چرا داد میزنی
لونا:چون هر کاری میکردم جنابعالی بیدار نمی شدی
کوک:ببخشید
کوک رفت تا دست و صورتشو بشوره منم یه تیشرت مشکی پوشیدم با یه شلوار خاکستری و دوباره شونه ای به موهام زدم و رفتم سمت میز آرایشم و یه آرایش لایت کردم و کفش های ال استار مشکیم رو برداشتم و پوشیدم و از داخل کیفم دستبند مشکیم که ازش یه ماه آویزون بود و برداشتم و دستم کردم و کلاه مشکیم و گذاشتم رو سرم توی آینه قدی که تو اتاق بود نگاهی به استایل تامبوی ام انداختم و لبخندی زدم(عکس لباسش اسلاید بعد) بعدش رفتم و بقیه رو صدا کردم همه آماده بودن بعد چند مین کوکم اومد
ویو کوک
با دادی که لونا زد از خواب بیدار شدم و رفتم سمت حموم بعد یه ربع از حموم اومدم بیرون و حوله رو تنم کردم و آب موها م رو با یه حوله ی کوچیک گرفتم بعدش موهای نم دار و بلندم رو با سشوار خشک کردم و حالت دادم بعدش یه تیشرت سفید تنم کردم و از روش یه کت مشکی چرم پوشیدم یه شلوار مشکی پوشیدم و کتونی های مشکی سفیدم رو پوشیدم و رفتم پایین همه آماده بودن و رو مبلا نشسته بودن
کوک:بریم
لونا:باشه
جیمین:وااای خوابم میاد
سونا:مگه دیشب نخوابیدی
جیمین:نه خوابم نمی برد
ته:بلند شین بریم دیگه دیر شد
ادمین:رفتن سمت ماشیناشون و سوارش شدن و حرکت کردن سمت خونه شون حدود چهار ساعت بعد رسیدن خونه
ویو لونا
بعد چهار ساعت رسیدیم...کوک منو رسوند خونمون
کوک:ساعت پنج میام دنبالت بریم شرکت واسه قرار داد
لونا:باشه....
کوک:یه بوس بده بعد برو
لونا:هی از فرصت استفاده میکنیااا
کوک:بله دیگه
ادمین:لونا ل.ب.ش رو میزاره روی ل.ب.ا.ی کوک و سطحی میبوسه
لونا از ماشین پیاده میشه دستشو واسه کوک به نشونه خداحافظی تکون میده کوکم دستشو تکون میده و میره لونا به سمت در عمارت میره در رو باز میکنه ولی صدای ماشین توجهش رو جلب میکنه برمیگرده سونا رو میبینه که از ماشین تهیونگ پیاده شده سونا بعد از خداحافظی از تهیونگ به سمت لونا قدم برمیداره
لونا:سونا
سونا:هوم
لونا:چیکاررر کنممم
سونا:....واسه چی
لونا:مامان
سونا:مامان؟؟
لونا:هوففف......توئه خر رفتی به مامان گفتی من دوست پسر دارم الان برم داخل خونه مامان از بس سوال میپرسه به چخ میرم الان چه غلطی کنممممم تقصیررررر توئهههه
سونا:داد نزننننن بعدشم مگه مامانو نمیشناسی.... نمیدونی چطوریه تو ماشین از بس سوال کرد مجبور شدم بگمم حالا در و بازکن بریم داخل
لونا:خیلی خوب باشه
در عمارت رو باز کردم و وارد حیاط شدیم به گل ها خیره شدم دلم واسه اینجا تنگ شده بود به در ورودی عمارت رسیدیم کیفم رو برداشتم دستم و کردم داخلش بعد چند مین گشتن کلید رو پیدا کردم و در رو خیلی آروم باز کردم سونا با خیال راحت وارد خونه شد بعد اینکه سونا رفت اول سرمو بردم داخل خبری از مامان نبود وارد خونه شدم و پاورچین پاورچین به سمت پله ها رفتم که یهو مامان از آشپز خونه اومد بیرون دست به سینه ما رو نگاه میکرد وقتی مامان دیدم عین یوزپلنگ پریدم پشت مبل
مامان:علیک سلام
سونا:سلام مامان
مامان:لونا خانم از پشت مبل بیا بیرون دیدمت
با شنیدن صدای مامانم لعنتی تو دلم گفتم سریع بلند شدم یکی از دستام رو آوردم بالا با لبخند ضایعه ای گفتم
لونا:سلام مامان
مامان:خوش گذشت
سونا:اوهوم خیلی
مامان:برین استراحت کنین بعدش بیاین تعریف کنین چطور بود
سونا و لونا:چشم
ویو لونا
بعد از حرفی که مامان زد نفس راحتی کشیدم مثل اینکه یادش رفته
خوب اینم یه پارت طولانی 🤗☺️
اسکی ممنوع ❌
قرار در شرکت 🖇️
ویو لونا
بعد از حرف زدن با کوک یه لباس خواب راحت پوشیدم رو تخت دراز کشیدم بعد چند مین جونگ کوکم اومد رو تخت دراز کشید منو بغل کرد و موهامو نوازش میکرد کم کم پلک هام سنگین و شد و خوابم برد......با آلارم گوشی از خواب بیدار شدم از اونجایی که جونگ کوک خوابش سنگین بود به این راحتیا از خواب پا نمیشد آروم از بغلش اومدم بیرون و آلارم و قطع کردم موهامو شونه کردم و به ساعت نگاهی انداختم ساعت هفت صبح بود قرار بود پنج صبح فرودگاه باشیم ولی از اونجایی که بلیط گیر نیاوردم برنامه عوض شد و تصمیم گرفتیم دیر تر با ماشین های خودمون بریم.... رفتم دست صورتمو شستم و روتینم رو انجام دادم بعداز اینکه کارم تموم شد کوک رو بزور بیدار کردم ولی باز خوابید 😑
لونا:جونگ کوککککککککککککک(داد خیلیییی بلند)
کوک یهو از خواب پرید
کوک:چی شده کی مرده کجا آتیش گرفته
لونا:😑😑😑😑
کوک:؟؟؟؟؟
لونا:بلند شو لباسات رو عوض کن
کوک:باشه حالا چرا داد میزنی
لونا:چون هر کاری میکردم جنابعالی بیدار نمی شدی
کوک:ببخشید
کوک رفت تا دست و صورتشو بشوره منم یه تیشرت مشکی پوشیدم با یه شلوار خاکستری و دوباره شونه ای به موهام زدم و رفتم سمت میز آرایشم و یه آرایش لایت کردم و کفش های ال استار مشکیم رو برداشتم و پوشیدم و از داخل کیفم دستبند مشکیم که ازش یه ماه آویزون بود و برداشتم و دستم کردم و کلاه مشکیم و گذاشتم رو سرم توی آینه قدی که تو اتاق بود نگاهی به استایل تامبوی ام انداختم و لبخندی زدم(عکس لباسش اسلاید بعد) بعدش رفتم و بقیه رو صدا کردم همه آماده بودن بعد چند مین کوکم اومد
ویو کوک
با دادی که لونا زد از خواب بیدار شدم و رفتم سمت حموم بعد یه ربع از حموم اومدم بیرون و حوله رو تنم کردم و آب موها م رو با یه حوله ی کوچیک گرفتم بعدش موهای نم دار و بلندم رو با سشوار خشک کردم و حالت دادم بعدش یه تیشرت سفید تنم کردم و از روش یه کت مشکی چرم پوشیدم یه شلوار مشکی پوشیدم و کتونی های مشکی سفیدم رو پوشیدم و رفتم پایین همه آماده بودن و رو مبلا نشسته بودن
کوک:بریم
لونا:باشه
جیمین:وااای خوابم میاد
سونا:مگه دیشب نخوابیدی
جیمین:نه خوابم نمی برد
ته:بلند شین بریم دیگه دیر شد
ادمین:رفتن سمت ماشیناشون و سوارش شدن و حرکت کردن سمت خونه شون حدود چهار ساعت بعد رسیدن خونه
ویو لونا
بعد چهار ساعت رسیدیم...کوک منو رسوند خونمون
کوک:ساعت پنج میام دنبالت بریم شرکت واسه قرار داد
لونا:باشه....
کوک:یه بوس بده بعد برو
لونا:هی از فرصت استفاده میکنیااا
کوک:بله دیگه
ادمین:لونا ل.ب.ش رو میزاره روی ل.ب.ا.ی کوک و سطحی میبوسه
لونا از ماشین پیاده میشه دستشو واسه کوک به نشونه خداحافظی تکون میده کوکم دستشو تکون میده و میره لونا به سمت در عمارت میره در رو باز میکنه ولی صدای ماشین توجهش رو جلب میکنه برمیگرده سونا رو میبینه که از ماشین تهیونگ پیاده شده سونا بعد از خداحافظی از تهیونگ به سمت لونا قدم برمیداره
لونا:سونا
سونا:هوم
لونا:چیکاررر کنممم
سونا:....واسه چی
لونا:مامان
سونا:مامان؟؟
لونا:هوففف......توئه خر رفتی به مامان گفتی من دوست پسر دارم الان برم داخل خونه مامان از بس سوال میپرسه به چخ میرم الان چه غلطی کنممممم تقصیررررر توئهههه
سونا:داد نزننننن بعدشم مگه مامانو نمیشناسی.... نمیدونی چطوریه تو ماشین از بس سوال کرد مجبور شدم بگمم حالا در و بازکن بریم داخل
لونا:خیلی خوب باشه
در عمارت رو باز کردم و وارد حیاط شدیم به گل ها خیره شدم دلم واسه اینجا تنگ شده بود به در ورودی عمارت رسیدیم کیفم رو برداشتم دستم و کردم داخلش بعد چند مین گشتن کلید رو پیدا کردم و در رو خیلی آروم باز کردم سونا با خیال راحت وارد خونه شد بعد اینکه سونا رفت اول سرمو بردم داخل خبری از مامان نبود وارد خونه شدم و پاورچین پاورچین به سمت پله ها رفتم که یهو مامان از آشپز خونه اومد بیرون دست به سینه ما رو نگاه میکرد وقتی مامان دیدم عین یوزپلنگ پریدم پشت مبل
مامان:علیک سلام
سونا:سلام مامان
مامان:لونا خانم از پشت مبل بیا بیرون دیدمت
با شنیدن صدای مامانم لعنتی تو دلم گفتم سریع بلند شدم یکی از دستام رو آوردم بالا با لبخند ضایعه ای گفتم
لونا:سلام مامان
مامان:خوش گذشت
سونا:اوهوم خیلی
مامان:برین استراحت کنین بعدش بیاین تعریف کنین چطور بود
سونا و لونا:چشم
ویو لونا
بعد از حرفی که مامان زد نفس راحتی کشیدم مثل اینکه یادش رفته
خوب اینم یه پارت طولانی 🤗☺️
اسکی ممنوع ❌
۵.۷k
۱۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.