پارت ۱ رمان شانس
پارت ۱ رمان شانس
مسافرین محترم لطفا کمربند های خود را ببینید و موبایل خود را ببندید هواپیما در حال بلند شدن است
کمربند مو بستم گوشیم که کلا شارژ نداشت چه برسه به این که خاموشش کنم خودش خاموش شده بود اره دیگه کلا اینجوریه من اصلا نگران گوشیم نیستم به درک هواپیما بلند شد میخواستم تا خود دبی بخوابم خوبه کنارم تزم پر سرو صدای نبود و یه پیر زن و پیر مرد بود گرفتم با خیلی راحت خوبیدم تقریبا ۹:۵۰ ساعت تو راه بودیم من که به خاطر تمرین کم خوابیده بود گرفتم خوابیدم
(۹ساعت بعد)
خانم بلند شید هواپیما نیم ساعت توقف کرده وقتی بلند شدم هوا روشن شده بود از خانم تشکر کردم و امدم و ساکمو گرفتم رفتم بیرون از طرف باشگاه آمده بودیم چون من کارام طول کشید من یه روز دیر امدم وقتی مربی و دیدیم براش دست تکون دادم رفتم پیشش
مربی:به خانم جون هی
جون هی:سلام بر مربی خودم
مربی : رسیدن بخیر خسته که نیستی باهم بریم یه صبحونه توپ بخوریم که میخوایم بعد این بریم تمرین
جون هی :وای مربی بزارین از راه برسم آخه
مربی:حرفی نباشه یه هفته دیگه المپیاد شروع میشه پس بهتره هرچه زود تر تمرین و شروع کنیم
جون هی : اولین مسابقه با کدوم باشگاهه
مربی:باشگاه......
جون هی :اها لابد من باید با این باشگاه مبارزه کنم
مربی :تو بهترین هستی بین گروه واسه همینه میگم زود تمرین شروع کنیم تازه یه خبر جدیدم هس
جون هی:باز چیه؟
مربی: قرار وقتی داریم بر میگردیم با اون باشگاهی که واسه والیبال آمدن برگردیم میگن گروه خیلی خوبیه و خیلی قویه درسته تازه ۳ ساله آمدن ولی خیلی سریع خودشونو به اونجا رسوندن میگن یه بازکن داره خیلی قویه اسمش جئون جانگ کوک هس میگن نه اینکه بازیش خوبه خیلیم خوش تیپه
رفتم تو فکر یعنی این کیه باید تو یکی از مسابقه ها برم ببینم این کیه که همچین میگن
اسلاید دوم لباس جون هی هس تو فرودگاه لایک و کامت یادتون نره
مسافرین محترم لطفا کمربند های خود را ببینید و موبایل خود را ببندید هواپیما در حال بلند شدن است
کمربند مو بستم گوشیم که کلا شارژ نداشت چه برسه به این که خاموشش کنم خودش خاموش شده بود اره دیگه کلا اینجوریه من اصلا نگران گوشیم نیستم به درک هواپیما بلند شد میخواستم تا خود دبی بخوابم خوبه کنارم تزم پر سرو صدای نبود و یه پیر زن و پیر مرد بود گرفتم با خیلی راحت خوبیدم تقریبا ۹:۵۰ ساعت تو راه بودیم من که به خاطر تمرین کم خوابیده بود گرفتم خوابیدم
(۹ساعت بعد)
خانم بلند شید هواپیما نیم ساعت توقف کرده وقتی بلند شدم هوا روشن شده بود از خانم تشکر کردم و امدم و ساکمو گرفتم رفتم بیرون از طرف باشگاه آمده بودیم چون من کارام طول کشید من یه روز دیر امدم وقتی مربی و دیدیم براش دست تکون دادم رفتم پیشش
مربی:به خانم جون هی
جون هی:سلام بر مربی خودم
مربی : رسیدن بخیر خسته که نیستی باهم بریم یه صبحونه توپ بخوریم که میخوایم بعد این بریم تمرین
جون هی :وای مربی بزارین از راه برسم آخه
مربی:حرفی نباشه یه هفته دیگه المپیاد شروع میشه پس بهتره هرچه زود تر تمرین و شروع کنیم
جون هی : اولین مسابقه با کدوم باشگاهه
مربی:باشگاه......
جون هی :اها لابد من باید با این باشگاه مبارزه کنم
مربی :تو بهترین هستی بین گروه واسه همینه میگم زود تمرین شروع کنیم تازه یه خبر جدیدم هس
جون هی:باز چیه؟
مربی: قرار وقتی داریم بر میگردیم با اون باشگاهی که واسه والیبال آمدن برگردیم میگن گروه خیلی خوبیه و خیلی قویه درسته تازه ۳ ساله آمدن ولی خیلی سریع خودشونو به اونجا رسوندن میگن یه بازکن داره خیلی قویه اسمش جئون جانگ کوک هس میگن نه اینکه بازیش خوبه خیلیم خوش تیپه
رفتم تو فکر یعنی این کیه باید تو یکی از مسابقه ها برم ببینم این کیه که همچین میگن
اسلاید دوم لباس جون هی هس تو فرودگاه لایک و کامت یادتون نره
۱۰.۸k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.