وقتی عضو هشتمی و فراموشی میگیری ...
وقتی عضو هشتمی و فراموشی میگیری ...
۳/۳
جین:ته راهرو در...
_ته راهرو درس مشکی اتاق تو هست من و تو باهم تو یه اتاق هستیم
نامجون:چی؟!
_هیونگ ساکت
+عاا باشه پس من رفتم
مینجی رفت
هوپی :جیمین برای چی اینکار رو میکنی ؟!
_خب من دوسش دارم
یونگی:جیمین!
جین:دلیل نمیشه چون دوسش داری اینکار رو بکنی
_اما!
نامجون :فقط چند روز مهلت داری همه واقعیت رو بگی همین
_چ،چشم (ناراحت)
چند روز بعد ویو جیمین
امروز تصمیم گرفتم برم همه چی رو به مینجی بگم کوک راست میگفت اون میگه اگر واقعا خودش دوست داشته باشه قبول میکنه باهاش باشی
تمام ارادمو جمع کردم و رفتم تو اتاق
_مینجی!
+هومم
_من میخوام یه واقعیتی رو بهت بگم
+چی؟!
_درواقع من دوست پسر تو نیستم و من و تو هم تو یه اتاق نیستیم
+میدونم
_چ،چی؟!
+دیروز تهیونگ و جونگکوک همه چی رو گفتن منم حافظم برگشته پس لازم نیست دروغ بگی
_یعنی ...
+جیمینا منم دوست دارم
_حیحح خیلی خوشحالم مینجی
+منم
ویو راوی
خب این دو نفر هم رفتن سر خونه زندگیشون و وقتی به آرمی ها گفتن اونا نه تنها مانع نشدن بلکه سریعتر یکاری کردن تا ازدواج کنن
بعد چند سال مینجی و جیمین صاحب یه پسر کوچولو به اسم هیونجین شدن (رو این اسم کراش زدم)
پایان
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMINجین:ته راهرو در...
_ته راهرو درس مشکی اتاق تو هست من و تو باهم تو یه اتاق هستیم
نامجون:چی؟!
_هیونگ ساکت
+عاا باشه پس من رفتم
مینجی رفت
هوپی :جیمین برای چی اینکار رو میکنی ؟!
_خب من دوسش دارم
یونگی:جیمین!
جین:دلیل نمیشه چون دوسش داری اینکار رو بکنی
_اما!
نامجون :فقط چند روز مهلت داری همه واقعیت رو بگی همین
_چ،چشم (ناراحت)
چند روز بعد ویو جیمین
امروز تصمیم گرفتم برم همه چی رو به مینجی بگم کوک راست میگفت اون میگه اگر واقعا خودش دوست داشته باشه قبول میکنه باهاش باشی
تمام ارادمو جمع کردم و رفتم تو اتاق
_مینجی!
+هومم
_من میخوام یه واقعیتی رو بهت بگم
+چی؟!
_درواقع من دوست پسر تو نیستم و من و تو هم تو یه اتاق نیستیم
+میدونم
_چ،چی؟!
+دیروز تهیونگ و جونگکوک همه چی رو گفتن منم حافظم برگشته پس لازم نیست دروغ بگی
_یعنی ...
+جیمینا منم دوست دارم
_حیحح خیلی خوشحالم مینجی
+منم
ویو راوی
خب این دو نفر هم رفتن سر خونه زندگیشون و وقتی به آرمی ها گفتن اونا نه تنها مانع نشدن بلکه سریعتر یکاری کردن تا ازدواج کنن
بعد چند سال مینجی و جیمین صاحب یه پسر کوچولو به اسم هیونجین شدن (رو این اسم کراش زدم)
پایان
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN
۳/۳
جین:ته راهرو در...
_ته راهرو درس مشکی اتاق تو هست من و تو باهم تو یه اتاق هستیم
نامجون:چی؟!
_هیونگ ساکت
+عاا باشه پس من رفتم
مینجی رفت
هوپی :جیمین برای چی اینکار رو میکنی ؟!
_خب من دوسش دارم
یونگی:جیمین!
جین:دلیل نمیشه چون دوسش داری اینکار رو بکنی
_اما!
نامجون :فقط چند روز مهلت داری همه واقعیت رو بگی همین
_چ،چشم (ناراحت)
چند روز بعد ویو جیمین
امروز تصمیم گرفتم برم همه چی رو به مینجی بگم کوک راست میگفت اون میگه اگر واقعا خودش دوست داشته باشه قبول میکنه باهاش باشی
تمام ارادمو جمع کردم و رفتم تو اتاق
_مینجی!
+هومم
_من میخوام یه واقعیتی رو بهت بگم
+چی؟!
_درواقع من دوست پسر تو نیستم و من و تو هم تو یه اتاق نیستیم
+میدونم
_چ،چی؟!
+دیروز تهیونگ و جونگکوک همه چی رو گفتن منم حافظم برگشته پس لازم نیست دروغ بگی
_یعنی ...
+جیمینا منم دوست دارم
_حیحح خیلی خوشحالم مینجی
+منم
ویو راوی
خب این دو نفر هم رفتن سر خونه زندگیشون و وقتی به آرمی ها گفتن اونا نه تنها مانع نشدن بلکه سریعتر یکاری کردن تا ازدواج کنن
بعد چند سال مینجی و جیمین صاحب یه پسر کوچولو به اسم هیونجین شدن (رو این اسم کراش زدم)
پایان
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMINجین:ته راهرو در...
_ته راهرو درس مشکی اتاق تو هست من و تو باهم تو یه اتاق هستیم
نامجون:چی؟!
_هیونگ ساکت
+عاا باشه پس من رفتم
مینجی رفت
هوپی :جیمین برای چی اینکار رو میکنی ؟!
_خب من دوسش دارم
یونگی:جیمین!
جین:دلیل نمیشه چون دوسش داری اینکار رو بکنی
_اما!
نامجون :فقط چند روز مهلت داری همه واقعیت رو بگی همین
_چ،چشم (ناراحت)
چند روز بعد ویو جیمین
امروز تصمیم گرفتم برم همه چی رو به مینجی بگم کوک راست میگفت اون میگه اگر واقعا خودش دوست داشته باشه قبول میکنه باهاش باشی
تمام ارادمو جمع کردم و رفتم تو اتاق
_مینجی!
+هومم
_من میخوام یه واقعیتی رو بهت بگم
+چی؟!
_درواقع من دوست پسر تو نیستم و من و تو هم تو یه اتاق نیستیم
+میدونم
_چ،چی؟!
+دیروز تهیونگ و جونگکوک همه چی رو گفتن منم حافظم برگشته پس لازم نیست دروغ بگی
_یعنی ...
+جیمینا منم دوست دارم
_حیحح خیلی خوشحالم مینجی
+منم
ویو راوی
خب این دو نفر هم رفتن سر خونه زندگیشون و وقتی به آرمی ها گفتن اونا نه تنها مانع نشدن بلکه سریعتر یکاری کردن تا ازدواج کنن
بعد چند سال مینجی و جیمین صاحب یه پسر کوچولو به اسم هیونجین شدن (رو این اسم کراش زدم)
پایان
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN
۲۷.۸k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.