میهمان جلال طالبانی بودم؛ آن روزها رئیس جمهور عراق بود. پ
میهمان جلال طالبانی بودم؛ آن روزها رئیس جمهور عراق بود. پرسید: « میدونی اینجایی که نشستی ، چند وقت پیش کی نشسته بود؟»
_نه از کجا باید بدونم.
خاطره اش را برایم تعریف کرد.
«ژنرال سلیمانی چند روز پیش اینجا نشسته بود، داشتیم صحبت میکردیم که منشی دفتر اومد، بر گوشم چیزی گفت و رفت. ژنرال پرسید: آقای طالبانی! موضوع چیه؟ گفتم: رئیس جمهور آمریکا پشت خطه، شما اجازه میدید صحبت کنم و یا بذارم واسه بعد؛ گفت: نه، صحبت کن. تلفن را وصل کردم، خواست برود بیرون که راحت حرف بزنم. گفتم: نه، نیازی نیست. لا به لای صحبت ها به اوباما گفتم: میدونی الان کی جلوی من نشسته؟ گفت: نه. گفتم: الان ژنرال قاسم سلیمانی درست نشسته روبروی من.»
با دلهره گفت: « جدی میگی؟»
لحنش طوری شد که حس کردم از هیبت اسم ژنرال سراسیمه از جایش بلند شده و تمام قد ایستاده.»
ابهتش نه فقط رودرو بلکه از پشت تلفن هم دشمن را می گرفت.»
راوی: پرویز_فتاح #سلیمانی_عزیز #ابهت_سردار_سلیمانی #قاسم_سلیمانی
بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
#هنر_عکاسی #جذاب
_نه از کجا باید بدونم.
خاطره اش را برایم تعریف کرد.
«ژنرال سلیمانی چند روز پیش اینجا نشسته بود، داشتیم صحبت میکردیم که منشی دفتر اومد، بر گوشم چیزی گفت و رفت. ژنرال پرسید: آقای طالبانی! موضوع چیه؟ گفتم: رئیس جمهور آمریکا پشت خطه، شما اجازه میدید صحبت کنم و یا بذارم واسه بعد؛ گفت: نه، صحبت کن. تلفن را وصل کردم، خواست برود بیرون که راحت حرف بزنم. گفتم: نه، نیازی نیست. لا به لای صحبت ها به اوباما گفتم: میدونی الان کی جلوی من نشسته؟ گفت: نه. گفتم: الان ژنرال قاسم سلیمانی درست نشسته روبروی من.»
با دلهره گفت: « جدی میگی؟»
لحنش طوری شد که حس کردم از هیبت اسم ژنرال سراسیمه از جایش بلند شده و تمام قد ایستاده.»
ابهتش نه فقط رودرو بلکه از پشت تلفن هم دشمن را می گرفت.»
راوی: پرویز_فتاح #سلیمانی_عزیز #ابهت_سردار_سلیمانی #قاسم_سلیمانی
بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
#هنر_عکاسی #جذاب
۵.۶k
۲۳ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.