پارت۷
#پارت۷
#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسال
هنوز نفهمیده بودم قضیه ازچه قراره ک اکتای عصبی گفت
_دندونات بشکنه نگارلپم کنده شد
نگار اکتایو گاز گرفته بود ناخواسته لبخندی نشست رولبم
ک اکتای چپ نگام کرد
_بجای اینکه نیشتوبازکنی بلندشوبزن تودهنش دندوناش بریزن توحلقش
شونه ایی بالاانداختم
_ب من چه ناسلامتی خالته ها احترامشونگه دار
نیشخندم وحرفم جیغ نگارو دراوردولی برعکس اکتای خنده ی حرص دراری کرد
_ارعه یادم نبود این سن ننه بزرگمودارعه پیردختر دیگ گازم نگیریا دندون مصنوعیت میشکنه 😂
نگارخواست حمله کنه سمتش ک ایمان گرفتش،
نگار_ولم کن میخوام ببینم این بامن بود پیرزنو
یکی میخوادخودتوبگه بدبخت کسی بهت زن نمیده😝
ایمان رو به من گفت
_ارمغان خانم شماببخش نمیدونم چرا انقدوحشی این دختر
بی توجه ب نگاه اون دوتاک چپ نگاه میکردن ایمانو
شونه ای بالاانداختم
_نگارکه از امازون فرار کرده اکتایم از امین اباد چاره چیه بایدبسوزیموبسازیم
انقدجدی گفتم همه ساکت نگام کردن یهوایمان زد زیرخنده الان نخند کی بخند
اکتای بالگدزد توپاش _کوفت خودشیرین بدبخت
خلاصه یه دورم پاستوربازی کردیم ک ایمان انقدزل زدبهم کلافه شدم ایمان ب من اکتایم با خشم ب ایمان زل زده بود
******دوهفته گذشته بود کموبیش سرمون شلوغ بود هرکی کارخودشومیکرد
اخرین نفرو ویزیت کردم
_مشکل خاصی ندارین دندوناتون سالمه یه جرم گیری کنم تمومه
_ خانم دکتر نمیشه لمینت کنین
_والاازنظرمن شما باهمین جرم گیری دندوناتون زیباست ولی اگه دوس دارین ب روی چشم این جلسه جرم گیری میکنم جلسه ی بعدکاری بعدشوانجام میدم
_مرسی پس دوهفته بعدبازم میام
بعداز رفتن خانم قاسمی(بیمار)شروع کردم جمع کردن وسیله هام ک گوشیم زنگ خورد
بادیدن شماره نگارشصتم خبردارشد یا باز برنامه ی کوه چیده یا میخوادبیادپیشم
_چیع نگار
_ارزوب دل موندم یه بار مث ادم جواب بدی
_نگاربخداخستم کارنداری قطع کنم
_دردبگیری تو همیشه یاخسته ایی یاحوصله نداری
_میگی یاقطع کنم
_خیلی خب دیوث میگم،جمعه باایمان میخواییم بریم شمال
اینباردریانمیریم میریم جنگل گردی پایه ای؟
چشامومالیدم_بزارببینم چی میشه ب اکتای بگم اوکی بودمیاییم
_باوشه نوکرمی خدافظ
قطع کرد هوف اینم کم داره والا
*تارسیدم چپیدم توحموم وانوپرازکفو ابگرم کردمونشستم توش
اخیش مردم خدا،یکم بعدرفتم زیردوش بعدازتموم شدن کارم حوله ی صورتیموپیچیدم دورم موهامم به یه حوله ی دیگه پیچیدم،وای چقدتشنه امه اکتای ک دیرمیادتازه۵عصرهه پس باخیال راحت باهمون حوله ی نیم وجبی رفتم سمت یخچال درشوبازکردم وقوتی اب پرتقالموبرداشتم سرکشیدم
_ب منم بده *باشنیدن صدای اکتای اب پرتقال کوفت شدپریدتوگلوم
#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسال
هنوز نفهمیده بودم قضیه ازچه قراره ک اکتای عصبی گفت
_دندونات بشکنه نگارلپم کنده شد
نگار اکتایو گاز گرفته بود ناخواسته لبخندی نشست رولبم
ک اکتای چپ نگام کرد
_بجای اینکه نیشتوبازکنی بلندشوبزن تودهنش دندوناش بریزن توحلقش
شونه ایی بالاانداختم
_ب من چه ناسلامتی خالته ها احترامشونگه دار
نیشخندم وحرفم جیغ نگارو دراوردولی برعکس اکتای خنده ی حرص دراری کرد
_ارعه یادم نبود این سن ننه بزرگمودارعه پیردختر دیگ گازم نگیریا دندون مصنوعیت میشکنه 😂
نگارخواست حمله کنه سمتش ک ایمان گرفتش،
نگار_ولم کن میخوام ببینم این بامن بود پیرزنو
یکی میخوادخودتوبگه بدبخت کسی بهت زن نمیده😝
ایمان رو به من گفت
_ارمغان خانم شماببخش نمیدونم چرا انقدوحشی این دختر
بی توجه ب نگاه اون دوتاک چپ نگاه میکردن ایمانو
شونه ای بالاانداختم
_نگارکه از امازون فرار کرده اکتایم از امین اباد چاره چیه بایدبسوزیموبسازیم
انقدجدی گفتم همه ساکت نگام کردن یهوایمان زد زیرخنده الان نخند کی بخند
اکتای بالگدزد توپاش _کوفت خودشیرین بدبخت
خلاصه یه دورم پاستوربازی کردیم ک ایمان انقدزل زدبهم کلافه شدم ایمان ب من اکتایم با خشم ب ایمان زل زده بود
******دوهفته گذشته بود کموبیش سرمون شلوغ بود هرکی کارخودشومیکرد
اخرین نفرو ویزیت کردم
_مشکل خاصی ندارین دندوناتون سالمه یه جرم گیری کنم تمومه
_ خانم دکتر نمیشه لمینت کنین
_والاازنظرمن شما باهمین جرم گیری دندوناتون زیباست ولی اگه دوس دارین ب روی چشم این جلسه جرم گیری میکنم جلسه ی بعدکاری بعدشوانجام میدم
_مرسی پس دوهفته بعدبازم میام
بعداز رفتن خانم قاسمی(بیمار)شروع کردم جمع کردن وسیله هام ک گوشیم زنگ خورد
بادیدن شماره نگارشصتم خبردارشد یا باز برنامه ی کوه چیده یا میخوادبیادپیشم
_چیع نگار
_ارزوب دل موندم یه بار مث ادم جواب بدی
_نگاربخداخستم کارنداری قطع کنم
_دردبگیری تو همیشه یاخسته ایی یاحوصله نداری
_میگی یاقطع کنم
_خیلی خب دیوث میگم،جمعه باایمان میخواییم بریم شمال
اینباردریانمیریم میریم جنگل گردی پایه ای؟
چشامومالیدم_بزارببینم چی میشه ب اکتای بگم اوکی بودمیاییم
_باوشه نوکرمی خدافظ
قطع کرد هوف اینم کم داره والا
*تارسیدم چپیدم توحموم وانوپرازکفو ابگرم کردمونشستم توش
اخیش مردم خدا،یکم بعدرفتم زیردوش بعدازتموم شدن کارم حوله ی صورتیموپیچیدم دورم موهامم به یه حوله ی دیگه پیچیدم،وای چقدتشنه امه اکتای ک دیرمیادتازه۵عصرهه پس باخیال راحت باهمون حوله ی نیم وجبی رفتم سمت یخچال درشوبازکردم وقوتی اب پرتقالموبرداشتم سرکشیدم
_ب منم بده *باشنیدن صدای اکتای اب پرتقال کوفت شدپریدتوگلوم
۷۳۶
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.