داخل اشپزخونه به غذاش سر زد تقریبا اماده بود رفت روی مبل نشست که ...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۸

داخل اشپزخونه به غذاش سر زد تقریبا اماده بود رفت روی مبل نشست که صدای کوک در اومد

کوک : بیا اینجا

ات :رفت داخل اتاق کوک فقط شلوار پوشیده بود دلش براش رفت خیلب جذاب بود با موهای خیسش اوف

کوک : کمکم کن لباسم رو بپوشم

ات : چشم رئیس رفت کمکش کرد لباس بپوشه تموم شد رفت بیرن باز صداش زد

کوک : کجا در رفتین خانم کیم

ات : ایشش یه دوره ای خانم جعئون بودیم (اروم طوری که فقط خودش بشنوه )( داخل ذهنش از طرفی خستم و از طرف دیگه خیلی خوشحالم چون نزدیک اونم چرا هنوز بعد اینکه بهم خیانت کرده و تهدید کرده که خودم و خانوادم رو می کشه باز دوسش دارم اه) رفت داخل اتاق

کوک : موهامو سشوار کن (امر دیگه ات دختر منه ملکه فیک هامه نباید اینطوری باهاش صحبت کنی عزیز دلم )

ات : چشم رئیس موهای کوک رو با دقت سشوار کرد در حقیقت خودش داشت خیلی لذت می برد از اینکه مو های کوک رو سشوار کنه یه چیزی براش خیلی جالب بود اگه کوک مافیا بود پس چرا مثل بقیه مافیا ها حتی یه جای زخم هم نداشت (این همه سوال داشتی دقیقا بی ربط ترین رو می خوای بپرسی

ات : بی ربط ترین نیست من یه چیزی می دونم می پرسم بعداً می فهمی )
پس جرعتش رو جمع کرد موهای کوک خشک شده بود داشت شونه می کرد و که پرسید

ات : رئیس یه سوال

کوک : چون کارت خوب بود بپرس

ات : شما مافیا هستید پس چرا هیچ جای زخمی ندارین

کوک : تو از کجا می دونی ندارم

ات : خب ندیدم تا به حال

کوک :  همه نمی بی ننش ولی یه زخم بزرگ که خیلی اذیتم می کنه ، ولش کن باید برم و رفت

ات : یعنی چی کجای بدنشه که من ندیدم یا حواسم بهش نبوده اخی بمیرم براش حتما درد داشته کی زخمی شده قبل ازدواجمون یه چک به خودش زد ات به خودت بیا تو الان خدمتکارشی اون یه مافیا است اون کوکی تو نیست اون بهت خیانت کرده با اون دختره الان رفته خواستگاری دختره تمومش کن

ات رفت لباساش رو عوض کرد خوابید با صدای کوک و اون دختره بیدار شد نگاه به ساعت کرد ساعت ۳ شب بود صداش زدن بلند شد همونجوری رفت داخل حال یه نیم تنه و شرتک راحتی پوشیده بود

ات : سلام همینطور که چشماش رو می مالید خیلی کیوت بامزه بود بدن سفید و بلوریشم وسوسه انگیز باهام چی کار دارید

کوک:برام شام درست کن و برای خانمم سوپ خماری درست کن

ات : اهوم با چشمای خواب الود ویندوزشم هنوز بالا نیومده خیلی هم خسته است رفت داخل اشپز خونه چی می خوری ؟

کوک : چی میل دارید رئیس درست حرف بزنن از حقوقت کم می کنم

ات : ببخشید چشم رئیس تازه فهمیده ولی چشماش باز نمی شه چی میل دارید رئیس خمیازه

کوک:
دیدگاه ها (۲۶)

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۹ کوک : موله (بخدا منم دلم...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۱۰ که یهو در اتاقش باز شد...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۷ کلی سوال توی ذهنمه که...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۶ یهو صدای جیغ اومد به نظر...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟑𝟏ات خشکش زده بود. نمی‌دونست ب...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۲ بادیگارد اومد بادیگارد : قربان فهمیدم ...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟑𝟎ات روی تختش نشسته بود. گوشی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط