رمان دورترین نزدیک
#پارت_۱۲۵
+دیدی بهت میومد
_چی؟!
+لباسا
بهم چشمک زد _همه چی بهم میاد!
سرمو تکون دادم بلند شدم برم گوشیمو از هال روی میز برداشتم رفتم اتاقم
نشسته بود رو کاناپه _ماهور بیا صبحونه
+من و صبحونه !؟همون قهوه
_آب پرتقال و شکلاتای هرروز منونمیخوای یعنی!
+من چن ماهی میشه عادت کردم یکی هرروز ایناروردستم بده بعداز خونه برم بیرون!
_پاشو بیا
اومد تو آشپزخونه +بازم تو شکلات داغت!
_عاشقشم!
شونه ای بالا انداخت +اووم
قهوه رو دادم دستش _اب پرتقالم کوش هان؟! قهوه خریدی فقط! قیافمو مث بچه ها کردم ماهور خندش گرفت!
سریع تمومش کردم _من برم اماده شم بریم!
+باشه
به ماهور نگا کردم اوم سیا سفید بزار منم ست کنم باش
سریع رفتم بالا ی مانتو جلوباز مشکی با ی پیرهن سفید پوشیدم این گیر نده بهم باز! هووف گیر نده دیگ بزاره راحت باشیم!!
کفش اسپورت سفیدم پوشیدم و رفتم ببرون
ماهور چشمش ب من خورد
+مانتو جلوباز!
_خو چیه مگ! این پیرهن زیرشم بلنده خوبه اصا عالیه خو عه گیر نده دیگ بزار ی روز راحت باشیم من ت...
+باشه ترانه اررررروم یه نفس بکش
_اخیش بریم!
یکم گشتیم و خرید کردیم چشمم خورد ب ی نمایشگاه لباس محلی دست ماهورو گرفتم بیا ی چیزی نشونت بدم! تو وایسا من میام...یکی از لباسای آذری و برداشتم یاد بچگیم افتادم خیلی کم پیش میومد لباس محلی بپوشم اینم از حساسیت مادرم! لباس بلند و طلایی رو انتخاب کردم که روش دوخت و پولک و ظریف کاری داشت با گیپورو یل (نوعی کت مخمل و ترمه) روی لباسم و گالش (کفش بدون پاشنه ) پوشیدم اخ اگه بابا منو اینجوری می دید!
دلم تنگ شده کاش بود... اومدم بیرون رفتم سمت ماهور
_چطوره؟
ماهور انگار من خیلی تغییر کرده باشم یکم نگام کرد
+ببخشید اشتباه نشده؟
سر به سرمم میزاره!
_چطور؟
+میگم ی دختربچه تخس لجباز باهام بود الان ی خانوم جلومه اصا عمل زیباییم جوابگو نیست
_زهرمار کثافت
دستاشو برد بالا +اوکی تسلیم
_اصا میگم توعم بپوش!
+کی من؟ نه اصلا تازه میدونم میخای عکسم بگیری!
_صد در صد
+ن
_نپوش اصا حیف لباس محلیای ما تن تو باشه تو لخت بگردی سنگین تری! با اینی ک پوشیدی!
خندید +چشه مگه
_چیه خو اصا انقد جذبه یکن تنگ نیس کلا؟ اصا خیلی تو چشه مدل سال ک نیستی باشگا رفتنتو ب رخ میکشی!
با لبخند سر تکون میداد
+فقط حسودی نکرده بودی تاحالا!
_من ب چیت حسودیم بشه هان؟! اصا کی تورو می بینه؟
+میگم میخوای امتحان کنیم؟!
رفتم نزدیکش _امتحان کن! ترانه نیستم اگه تلافیشو سرت در نیارم
+سر این یکی شوخی نداریا!
_ن
بریم عکس بگیریم! عکاسه ی خانومه خیلی مهربون بود اصا ذوق کردم دیدمش خیلی صمیمی بود
عکاس ی نگا به من انداخت و خندید بعد رو به ماهور گفت: خیلی خوش شانسید و بعد ب من اشاره کرد...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #تکست_خاص #خاصترین #پست_جدید #عاشقانه #دخترونه #love #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عشق #خاص
+دیدی بهت میومد
_چی؟!
+لباسا
بهم چشمک زد _همه چی بهم میاد!
سرمو تکون دادم بلند شدم برم گوشیمو از هال روی میز برداشتم رفتم اتاقم
نشسته بود رو کاناپه _ماهور بیا صبحونه
+من و صبحونه !؟همون قهوه
_آب پرتقال و شکلاتای هرروز منونمیخوای یعنی!
+من چن ماهی میشه عادت کردم یکی هرروز ایناروردستم بده بعداز خونه برم بیرون!
_پاشو بیا
اومد تو آشپزخونه +بازم تو شکلات داغت!
_عاشقشم!
شونه ای بالا انداخت +اووم
قهوه رو دادم دستش _اب پرتقالم کوش هان؟! قهوه خریدی فقط! قیافمو مث بچه ها کردم ماهور خندش گرفت!
سریع تمومش کردم _من برم اماده شم بریم!
+باشه
به ماهور نگا کردم اوم سیا سفید بزار منم ست کنم باش
سریع رفتم بالا ی مانتو جلوباز مشکی با ی پیرهن سفید پوشیدم این گیر نده بهم باز! هووف گیر نده دیگ بزاره راحت باشیم!!
کفش اسپورت سفیدم پوشیدم و رفتم ببرون
ماهور چشمش ب من خورد
+مانتو جلوباز!
_خو چیه مگ! این پیرهن زیرشم بلنده خوبه اصا عالیه خو عه گیر نده دیگ بزار ی روز راحت باشیم من ت...
+باشه ترانه اررررروم یه نفس بکش
_اخیش بریم!
یکم گشتیم و خرید کردیم چشمم خورد ب ی نمایشگاه لباس محلی دست ماهورو گرفتم بیا ی چیزی نشونت بدم! تو وایسا من میام...یکی از لباسای آذری و برداشتم یاد بچگیم افتادم خیلی کم پیش میومد لباس محلی بپوشم اینم از حساسیت مادرم! لباس بلند و طلایی رو انتخاب کردم که روش دوخت و پولک و ظریف کاری داشت با گیپورو یل (نوعی کت مخمل و ترمه) روی لباسم و گالش (کفش بدون پاشنه ) پوشیدم اخ اگه بابا منو اینجوری می دید!
دلم تنگ شده کاش بود... اومدم بیرون رفتم سمت ماهور
_چطوره؟
ماهور انگار من خیلی تغییر کرده باشم یکم نگام کرد
+ببخشید اشتباه نشده؟
سر به سرمم میزاره!
_چطور؟
+میگم ی دختربچه تخس لجباز باهام بود الان ی خانوم جلومه اصا عمل زیباییم جوابگو نیست
_زهرمار کثافت
دستاشو برد بالا +اوکی تسلیم
_اصا میگم توعم بپوش!
+کی من؟ نه اصلا تازه میدونم میخای عکسم بگیری!
_صد در صد
+ن
_نپوش اصا حیف لباس محلیای ما تن تو باشه تو لخت بگردی سنگین تری! با اینی ک پوشیدی!
خندید +چشه مگه
_چیه خو اصا انقد جذبه یکن تنگ نیس کلا؟ اصا خیلی تو چشه مدل سال ک نیستی باشگا رفتنتو ب رخ میکشی!
با لبخند سر تکون میداد
+فقط حسودی نکرده بودی تاحالا!
_من ب چیت حسودیم بشه هان؟! اصا کی تورو می بینه؟
+میگم میخوای امتحان کنیم؟!
رفتم نزدیکش _امتحان کن! ترانه نیستم اگه تلافیشو سرت در نیارم
+سر این یکی شوخی نداریا!
_ن
بریم عکس بگیریم! عکاسه ی خانومه خیلی مهربون بود اصا ذوق کردم دیدمش خیلی صمیمی بود
عکاس ی نگا به من انداخت و خندید بعد رو به ماهور گفت: خیلی خوش شانسید و بعد ب من اشاره کرد...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #تکست_خاص #خاصترین #پست_جدید #عاشقانه #دخترونه #love #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عشق #خاص
۱۲.۱k
۲۶ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.