رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ملیسا
#پارت_۱۲۴
ترانه
یکم که گذشت به خودم اومدم هنوزم تو خماریش بودم اووف لعنتیِ جذاب بزور بلند شدم یه لیوان آب خوردم حالم جا بیاد تازه فهمیدم گشنم شد
شامو کشیدم که ده مین بعد ماهورم اومد اصا نمیشد بهشم نگا کرد هنوز تو حس وحال چن مین پیش بودم سعی کردم اروم باشم ولی مگه مقابل کسی که عاشقشی میشه اروم بود؟!
تو سکوت نشستیم سر میز شاممونو بخوریم با غذام بازی میکردم قشنگ ذوق کرده بودم خفن!
زیر چشمی بهش نگا میکردم اخ جذاب من اصا من بیشتر عاشقت شدم!
اگه بجا ماهور اون پسره شروین بود چی؟! از فکرشم ترسیدم ماهور دید پکرم
+خوبی!؟
_اوم میگم میشه اینارو جمع کنی!؟
نه ولش بعدا جمعش میکنم
الان این بچمون میگ من جمع کنم بش برمیخوره!
درکمال تعجب بلند شد ومیخاس جمع کنه از خدا خواسته رفتم توهالو رو کاناپه نشستم تو فکرش بودم محاله یادم بره! قبل ماهور همینجا... شروین... از ترس لرزیدم ... چیزی نشده ترانه اروم باش چشامو بستم بازم ماهور هووف
چرا از فکرم نمیره بیرون!یهویی ماهور بغلم کرد، دستشو نوازش طور میکشید رو سرم نیم ساعتی تو سکوت گذشت نگاهی بش انداختم اونم بی جنبه تر ازمن!، بلندم کرد سرمو گذاشتم رو قلبش تاابد اینجوری پیش من باشی اروم ارومم... رفت سمت اتاقمو گذاشتم روتخت ی زمانی این کارارو از پسر روبروم بعید میدونسم!
میخواست بره که دستشو گرفتم با حالِ خرابش بهم نگا کرد _میشه نری!؟
یکم مکث کرد بعدسرشو تکون داد
لباسشو درآورد و میخ بدنش شدم چرا انقد جذابه این! ی لحظه چشامو بستم کنارم دراز کشید نفس عمیقی کشیدم حالا من چجوری بخابم اخه!
پشتم بهش بود یهویی کشیدع شدم تو بغلش ب خودم لرزیدم پاهاشو قفل کرد دورم چفت شدم توبغلش دستشو برد لای موهام عطرمو بو میکرد موهامو کنار زد و گردنمو گاز گرفت بی اختیار اخ گفتمو توخودم جمع شدم صدای خندخ ریزشو شنیدم پیشونیمو بوسیدو با نوازشاش خوابم برد...
ماهور
دستم لای موهاش بود این چ حسیه اخه! نمیخام کسی سمتت باشه روت غیرت دارم مث حریم شخصیم که کسی حق ورود بهش رو نداره نمیفمم این حالو
اما زندگیم شدی رف! هر حسی ک هست از دستت نمیدم...
چشامو ک باز کردم ترانع تو بغلم بود چی بهتر از این چشمای ادم رو ب تو وا شه!
نگام ب بدنش افتاد همونجوری ک تصور میکردم مشکیش بهش میومد! اخه اینجوری جلومی چطور خودمو نگه دارم چطور میتونم خوددار باشم! هرکیم جای من بود نمیتونس دلبر تر اونی هستی ک فک میکردم...
چن مین بعد بیدار شد با دیدن منکه بش زل زده بودم لبخندی زد _صب بخیر
+ صب بخیر، خوب خابیدی؟!
_اووم چقد زود خوابیدیم!
+بایدم یازده برات زود باشه
خندیدو خواست بلند شه منم دستامو بازکردم بتونه بلند شه لباساشو برداشت و رفت حموم...
چطورررهه😍
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #پست_جدید #عاشقانه #تکست_خاص #love #خاصترین #عشق #دخترونه
ترانه
یکم که گذشت به خودم اومدم هنوزم تو خماریش بودم اووف لعنتیِ جذاب بزور بلند شدم یه لیوان آب خوردم حالم جا بیاد تازه فهمیدم گشنم شد
شامو کشیدم که ده مین بعد ماهورم اومد اصا نمیشد بهشم نگا کرد هنوز تو حس وحال چن مین پیش بودم سعی کردم اروم باشم ولی مگه مقابل کسی که عاشقشی میشه اروم بود؟!
تو سکوت نشستیم سر میز شاممونو بخوریم با غذام بازی میکردم قشنگ ذوق کرده بودم خفن!
زیر چشمی بهش نگا میکردم اخ جذاب من اصا من بیشتر عاشقت شدم!
اگه بجا ماهور اون پسره شروین بود چی؟! از فکرشم ترسیدم ماهور دید پکرم
+خوبی!؟
_اوم میگم میشه اینارو جمع کنی!؟
نه ولش بعدا جمعش میکنم
الان این بچمون میگ من جمع کنم بش برمیخوره!
درکمال تعجب بلند شد ومیخاس جمع کنه از خدا خواسته رفتم توهالو رو کاناپه نشستم تو فکرش بودم محاله یادم بره! قبل ماهور همینجا... شروین... از ترس لرزیدم ... چیزی نشده ترانه اروم باش چشامو بستم بازم ماهور هووف
چرا از فکرم نمیره بیرون!یهویی ماهور بغلم کرد، دستشو نوازش طور میکشید رو سرم نیم ساعتی تو سکوت گذشت نگاهی بش انداختم اونم بی جنبه تر ازمن!، بلندم کرد سرمو گذاشتم رو قلبش تاابد اینجوری پیش من باشی اروم ارومم... رفت سمت اتاقمو گذاشتم روتخت ی زمانی این کارارو از پسر روبروم بعید میدونسم!
میخواست بره که دستشو گرفتم با حالِ خرابش بهم نگا کرد _میشه نری!؟
یکم مکث کرد بعدسرشو تکون داد
لباسشو درآورد و میخ بدنش شدم چرا انقد جذابه این! ی لحظه چشامو بستم کنارم دراز کشید نفس عمیقی کشیدم حالا من چجوری بخابم اخه!
پشتم بهش بود یهویی کشیدع شدم تو بغلش ب خودم لرزیدم پاهاشو قفل کرد دورم چفت شدم توبغلش دستشو برد لای موهام عطرمو بو میکرد موهامو کنار زد و گردنمو گاز گرفت بی اختیار اخ گفتمو توخودم جمع شدم صدای خندخ ریزشو شنیدم پیشونیمو بوسیدو با نوازشاش خوابم برد...
ماهور
دستم لای موهاش بود این چ حسیه اخه! نمیخام کسی سمتت باشه روت غیرت دارم مث حریم شخصیم که کسی حق ورود بهش رو نداره نمیفمم این حالو
اما زندگیم شدی رف! هر حسی ک هست از دستت نمیدم...
چشامو ک باز کردم ترانع تو بغلم بود چی بهتر از این چشمای ادم رو ب تو وا شه!
نگام ب بدنش افتاد همونجوری ک تصور میکردم مشکیش بهش میومد! اخه اینجوری جلومی چطور خودمو نگه دارم چطور میتونم خوددار باشم! هرکیم جای من بود نمیتونس دلبر تر اونی هستی ک فک میکردم...
چن مین بعد بیدار شد با دیدن منکه بش زل زده بودم لبخندی زد _صب بخیر
+ صب بخیر، خوب خابیدی؟!
_اووم چقد زود خوابیدیم!
+بایدم یازده برات زود باشه
خندیدو خواست بلند شه منم دستامو بازکردم بتونه بلند شه لباساشو برداشت و رفت حموم...
چطورررهه😍
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #پست_جدید #عاشقانه #تکست_خاص #love #خاصترین #عشق #دخترونه
۱۱.۰k
۲۵ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.