✨️🦋پروانه کوچولو🦋✨️
✨️🦋پروانه کوچولو🦋✨️
✨️🦋پارت ۶۵🦋✨️
✨️🩶ویو تهیونگ🩶✨️
🍻🍾پرش زمانی به بعد جشن🍾🍻
جشن تموم شده بود و من تمام فکر و ذکرم درگیره اون کاغذ بود چه معنی داشت اون کاغذ و چرا سنا درموردش بهم چیزی نگفته کنارم با کیوتی خوابیده بود روی سرشو بو.س کردمگفتم تهیونگ: قول میدم نذارم اتفاقی برای تو اون کوچولو بیفته بعد گرفتم خوابیدم
🧋🥺پرش زمانی به صبح 🥺🧋
از خواب بیدار شدم رو کوچولو رو پتو کشید آماده شدم برم شرکت ار اتاق رفتم بیرون از امارت سوار ماشین شدم راه افتادم به سمت شرکت امروز کار مهمی دارم رفتم تو شرکت به اتاق خودم رفتم شروع کردم به چک کردنه دوربین های امارت همه ی دوربین ها کار میکرد به جز دوربین اتاق سنا لعنتییی باید بفهمم کاره کدوم حرو.مزاده ایِ از شرکت اومدم بیرون با افرادم به محله معامله رفتیم
✨️🦋ویو سنا🦋✨️
از خواب بیدار شدم رفتم صورتم رو شستم لباسم رو عوض کردم موهامو شونه کردم بستم رفتم پایین خدمتکارا مثل هرروز بودن درحال پچ پچ کردن آخه اونا دارن چیکار میکنن رفتم ی صبحونه زدم بر بدن دیدم مونا داره رد میشه گفتم سنا: بیا اینجا مونا به من نگاه کرد گفت مونا: من؟ سنا: نه پس من بیا اینجا مونا اومد پیشم گفتم سنا: بشین مونا نشست بهش زل زدم گفتم سنا: میدونم که زبونت درازه گوشت هم تیز بهم بگو خدمتکارا دارن درمورد چی صحبت میکنن مونا: من از کجا بدونم سنا: مطمئنی نمیدونی مونا: منظورت چیه سنا: خب ببین اینکه برم به تهیونگ بگم که تو بودی این شایعه رو تو دهنه خدمتکارا انداختی برام خیلی سخت نیست مونا:چی سنا: راستش دیشب تو جشن دیدم خیلی پچ پچ میکردی میدونی من خودم خوراکه این کارام هر.زه کوچولو حتی ی خدمتکارو مجبور کردم بگه شایعه چیه مونا: هه من راحت میتونم انکار کنم احمق سنا: هههه راستش اینکه اومدی و جرعت کردی به همین سادگی اون نامه رو تو اتاقم گذاشتی اصلا فکر خوبی نبود مونا: چی تو..تو سنا: ارع من یبار دست خطت رو دیدم احمق امروزم به تهیونگ میگم که برگه استخدامت رو برام بیاره مطمعنم توش دست خطت هست مونا دستش رو از عصبانیت مشت کرد منم با پوزخند نگاش کردم سنا: پا تو از زندگیم بکش بیرون ج.نده یا همین امروز از اینجا گم میشی یا همین امروز همینجا میم.یری مونا با عصبانیت با مشت زد رو میز و بلندشد رفت سنا: کجا میری من جوابم رو میخوام😌😏 از جام بلند شدم رفتم تو اتاقم خوابیدم رو تخت قربونه خودم برم من چقدر باهوشم( ادمین: جوون خوب حالشو گرفت مگه نه بچه ها)
✨️🩶ویو تهیونگ🩶✨️
تهیونگ:....ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🥹❤️🩹✨️
✨️🦋پارت ۶۵🦋✨️
✨️🩶ویو تهیونگ🩶✨️
🍻🍾پرش زمانی به بعد جشن🍾🍻
جشن تموم شده بود و من تمام فکر و ذکرم درگیره اون کاغذ بود چه معنی داشت اون کاغذ و چرا سنا درموردش بهم چیزی نگفته کنارم با کیوتی خوابیده بود روی سرشو بو.س کردمگفتم تهیونگ: قول میدم نذارم اتفاقی برای تو اون کوچولو بیفته بعد گرفتم خوابیدم
🧋🥺پرش زمانی به صبح 🥺🧋
از خواب بیدار شدم رو کوچولو رو پتو کشید آماده شدم برم شرکت ار اتاق رفتم بیرون از امارت سوار ماشین شدم راه افتادم به سمت شرکت امروز کار مهمی دارم رفتم تو شرکت به اتاق خودم رفتم شروع کردم به چک کردنه دوربین های امارت همه ی دوربین ها کار میکرد به جز دوربین اتاق سنا لعنتییی باید بفهمم کاره کدوم حرو.مزاده ایِ از شرکت اومدم بیرون با افرادم به محله معامله رفتیم
✨️🦋ویو سنا🦋✨️
از خواب بیدار شدم رفتم صورتم رو شستم لباسم رو عوض کردم موهامو شونه کردم بستم رفتم پایین خدمتکارا مثل هرروز بودن درحال پچ پچ کردن آخه اونا دارن چیکار میکنن رفتم ی صبحونه زدم بر بدن دیدم مونا داره رد میشه گفتم سنا: بیا اینجا مونا به من نگاه کرد گفت مونا: من؟ سنا: نه پس من بیا اینجا مونا اومد پیشم گفتم سنا: بشین مونا نشست بهش زل زدم گفتم سنا: میدونم که زبونت درازه گوشت هم تیز بهم بگو خدمتکارا دارن درمورد چی صحبت میکنن مونا: من از کجا بدونم سنا: مطمئنی نمیدونی مونا: منظورت چیه سنا: خب ببین اینکه برم به تهیونگ بگم که تو بودی این شایعه رو تو دهنه خدمتکارا انداختی برام خیلی سخت نیست مونا:چی سنا: راستش دیشب تو جشن دیدم خیلی پچ پچ میکردی میدونی من خودم خوراکه این کارام هر.زه کوچولو حتی ی خدمتکارو مجبور کردم بگه شایعه چیه مونا: هه من راحت میتونم انکار کنم احمق سنا: هههه راستش اینکه اومدی و جرعت کردی به همین سادگی اون نامه رو تو اتاقم گذاشتی اصلا فکر خوبی نبود مونا: چی تو..تو سنا: ارع من یبار دست خطت رو دیدم احمق امروزم به تهیونگ میگم که برگه استخدامت رو برام بیاره مطمعنم توش دست خطت هست مونا دستش رو از عصبانیت مشت کرد منم با پوزخند نگاش کردم سنا: پا تو از زندگیم بکش بیرون ج.نده یا همین امروز از اینجا گم میشی یا همین امروز همینجا میم.یری مونا با عصبانیت با مشت زد رو میز و بلندشد رفت سنا: کجا میری من جوابم رو میخوام😌😏 از جام بلند شدم رفتم تو اتاقم خوابیدم رو تخت قربونه خودم برم من چقدر باهوشم( ادمین: جوون خوب حالشو گرفت مگه نه بچه ها)
✨️🩶ویو تهیونگ🩶✨️
تهیونگ:....ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🥹❤️🩹✨️
۳۲.۵k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.