چند پارتی کوک. ( آخر )
چند پارتی کوک. ( آخر )
لونا : کوک میشه دلیل اینکه عصبی هستی رو بگی آخه من حتا نمیدونم چه کار اشتباهی انجام دادم
_( چیزی نمیگه )
لونا : البته اگرم اشتباهی انجام بدم واست مهم نیست چون ازدواج ما اجباری بوده
_عصبیم اره عصبیم چون دلم نمیخواد کسی به بدنت نگاه کنه چون دیونتم از همون اول عاشقت بودم فقط بلد نبودم خوب بودن و نشون بدن من عاشقتم لعنتی ( داد )
لونا : کوک مطمئنی حالت خوبه
_نه حالم خوب نیست چون عاشق کسیم که عاشقم نیس عاشق کسیم که جز بدی کاره دیگه ای براش انجام ندادم ( داد و بغض )
با حرفایی که زد بعید میدونستم این همون جونگ کوک قبل اولین بار بود دارم اشکشو میبینم رفتم سمتش و دستامو بردم سمت صورتشو اشکاشو پاک کردم
لونا : سخت تو اشتباهی من هم از همون اول دوست داشتم فقط نمیتونستم بهت بگم منم عاشقتم اگه تو بهم بدی کنی بازم عاشقتم
با حرفی که زدم لباشو رو لبام گذاشت و مک آرومی و شیرینی به لبام میزد این بوسه فرق داشت این یکی دیگه اجباری و زوری نبود این بوسه پر از عشق و علاقه ای بود که هر دومون منتظر این لحظه بودیم
( چند سال بعد )
چند سال از اون روز میگذره و الان پسرمون به دنیا امده بعد از بدنیا امدن دونگی ( پسرشون )
پدر بزرگ از دنیا رفت وقتی دونگی رو به دنیا اوردیم خانواده هامون انتظار داشتن از هم طلاق میگیریم ولی اشتباه بود وقتی گفتیم که عاشق همیم و میخوایم تا آخر باهم زندگی کنیم چشمای مادر بزرگ از ذوق و خوشحالی برق میزد ولی پدر بزرگ فقط یه لبخند از خوشحالی رو لبش بود چند روز بعد پدر بزرگ رو از دست دادیم برای همیشه از پیشمون رفت کوک بقیه تو حیاط بودن ولی من خونه بودم و داشتم به دونگی شیر میدادم کوک نزاشت دونگی رو ببرم بیرون چون گفت یه موقع مریض میشه پس خودمم نرفتم وقتی رفتم تو اتاق پدر بزرگ برای اولین بار تونستم اتاقشو ببینم چشمم به نامه ای که رو میزش بود افتاد
( نامه )
لونا و کوک میدونستم من میدونستم که شما عاشق هم خواهید شد پس کاری جز وظیفم انجام ندادم تنها کاری که ازم بر میومد خوشبختی دل شماها بود و از اینکه شما به هم رسیدین خوشحالم امیدوارم بدون من زندگی بهتری داشته باشین چون من دیگه نیستم
اشک مزاحم چشمام شده بود من سخت پدر بزرگ و قضاوت کردم از اینکه نتونستم ازش تشکر کنم پشیمونم
پایانننن خب نظراتتونو راجب این فیک بگین ❤️🖤
لونا : کوک میشه دلیل اینکه عصبی هستی رو بگی آخه من حتا نمیدونم چه کار اشتباهی انجام دادم
_( چیزی نمیگه )
لونا : البته اگرم اشتباهی انجام بدم واست مهم نیست چون ازدواج ما اجباری بوده
_عصبیم اره عصبیم چون دلم نمیخواد کسی به بدنت نگاه کنه چون دیونتم از همون اول عاشقت بودم فقط بلد نبودم خوب بودن و نشون بدن من عاشقتم لعنتی ( داد )
لونا : کوک مطمئنی حالت خوبه
_نه حالم خوب نیست چون عاشق کسیم که عاشقم نیس عاشق کسیم که جز بدی کاره دیگه ای براش انجام ندادم ( داد و بغض )
با حرفایی که زد بعید میدونستم این همون جونگ کوک قبل اولین بار بود دارم اشکشو میبینم رفتم سمتش و دستامو بردم سمت صورتشو اشکاشو پاک کردم
لونا : سخت تو اشتباهی من هم از همون اول دوست داشتم فقط نمیتونستم بهت بگم منم عاشقتم اگه تو بهم بدی کنی بازم عاشقتم
با حرفی که زدم لباشو رو لبام گذاشت و مک آرومی و شیرینی به لبام میزد این بوسه فرق داشت این یکی دیگه اجباری و زوری نبود این بوسه پر از عشق و علاقه ای بود که هر دومون منتظر این لحظه بودیم
( چند سال بعد )
چند سال از اون روز میگذره و الان پسرمون به دنیا امده بعد از بدنیا امدن دونگی ( پسرشون )
پدر بزرگ از دنیا رفت وقتی دونگی رو به دنیا اوردیم خانواده هامون انتظار داشتن از هم طلاق میگیریم ولی اشتباه بود وقتی گفتیم که عاشق همیم و میخوایم تا آخر باهم زندگی کنیم چشمای مادر بزرگ از ذوق و خوشحالی برق میزد ولی پدر بزرگ فقط یه لبخند از خوشحالی رو لبش بود چند روز بعد پدر بزرگ رو از دست دادیم برای همیشه از پیشمون رفت کوک بقیه تو حیاط بودن ولی من خونه بودم و داشتم به دونگی شیر میدادم کوک نزاشت دونگی رو ببرم بیرون چون گفت یه موقع مریض میشه پس خودمم نرفتم وقتی رفتم تو اتاق پدر بزرگ برای اولین بار تونستم اتاقشو ببینم چشمم به نامه ای که رو میزش بود افتاد
( نامه )
لونا و کوک میدونستم من میدونستم که شما عاشق هم خواهید شد پس کاری جز وظیفم انجام ندادم تنها کاری که ازم بر میومد خوشبختی دل شماها بود و از اینکه شما به هم رسیدین خوشحالم امیدوارم بدون من زندگی بهتری داشته باشین چون من دیگه نیستم
اشک مزاحم چشمام شده بود من سخت پدر بزرگ و قضاوت کردم از اینکه نتونستم ازش تشکر کنم پشیمونم
پایانننن خب نظراتتونو راجب این فیک بگین ❤️🖤
۱۴.۹k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.