پارت ۶ ا/ت ویو کوک منو رسوند تو امارت بودم لباس عوض کردم رفتم پایین مامانم نشسته بود داشت فیلم جنگ ستارگان میدید نشستم کنارش که یهو بقلم کرد م/ت:امروز چطور بود ا/ت: کل امروز و کوک رو براش تعریف کرد م/ت:واقعااا تبریک میگم ا/ت:مسییی مامانییی ...
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.